هم مسئولان مدرسه و هم مادر كودك، قضاوتهايي انجام داده بودند ولي اين قضاوتها كاملاً با هم مغاير بود. اكنون نظر مرا ميخواستند. بحث بر سر كودكي بود كه مسئولان مدرسه تصميم به اخراجش داشتند، زيرا به نظر آنها شاگردي تنبل و بازيگوش بود. قوانين مدرسه را زير پا ميگذاشت و علاوه بر آن ساير دانش آموزان را نيز به بازيگوشي وا ميداشت. مادر، با تأثر فراوان ولي با اطمينان تمام ميگفت: «اخراج فرزندم منصفانه نيست، او بسيار توانمند است». ناخواسته وارد ماجرايي شده بودم كه قطعاً در سرنوشت و آينده كودك اثري جدي ميگذاشت. پسر بچه در كلاس سوم ابتدايي درس ميخواند. از سال اول ابتدايي تا كنون در همين مدرسه تحصيل نموده، در تمامي اين مدت بارها مورد مؤاخذه قرار گرفته و مرتباً والدينش را به مدرسه فرا خوانده بودند…
با معلمش صحبت كردم، با لحن گلايهمندي اظهار ميداشت كه در كلاس به هر كاري به غير از گوش دادن به تدريس معلم مشغول است. تمركز ساير دانش آموزان را بر هم ميزند. با معلمين كلاسهاي قبلي او به گفتگو نشستم و از مجموعه صحبتها چنين برميآمد كه هرگاه به تدريس معلم گوش بدهد، سريع ياد ميگيرد و مطلب را درك ميكند، قدرت نقد و بررسي دارد و به سؤالات مرتبط پاسخ ميدهد و همواره سؤالات بسياري براي پرسيدن دارد. ولي وقتي معلم به تكرار درس ميپردازد، او ديگر همراه معلم و درس نيست. يكي از آموزگارانش مي گفت در كلاسي كه او هست، تكرار درس براي من انرژي مضاعف ميطلبد، زيرا هم بايد درس بگويم و هم مرتباً به او تذكر بدهم. هر چند كاملاً بينتيجه است. او شلوغ ميكند، موشك درست ميكند، مدادش را در گوش همكلاسياش فرو ميكند، از روي نيمكتها جلو ميآيد و موي همكلاسي ديگرش را ميكشد و…
با او صحبت كردم. چشماني تيز و نگاهي كنجكاو داشت. قبل از آنكه از او سؤال كنم شروع به پرسيدن كرد. انگار ميخواست مرا ارزيابي كند:« شما چكارهايد؟ روانشناسها ميتوانند فكر بقيه را بخوانند؟… شماها هيچوقت مشكل نداريد؟ و… او ميگفت توي كلاس زود حوصلهام سر ميرود. ناچارم خودم را سرگرم كنم… من به بچهها نميگويم به درس گوش ندهند، آنها خودشان دلشان ميخواهد در بازيهاي من شركت كنند…
اكنون ميتوانستم مسألهاي كه كودك با آن روبرو بود را شناسايي كنم. براي اطمينان، يك آزمون هوش هم از او گرفته شد. حدس من درست بود. بهره هوشي(IQ) كودك در حدود 150 بود (او تيزهوش بود)، تيزهوش تنبل، تيزهوش خلافكار. بارها با چنين كودكاني روبرو شدهام، كودكاني كه ممكن است سر از كانون اصلاح و تربيت در آوردند. كودكاني كه ممكن است يك خلافكار حرفهاي شوند و يا يك شاگرد تنبل به درد نخور و يا يك انسان منزوي. افرادي كه براي اثرگذاري در تحولات جامعهشان، از همان كودكي طرد ميشوند و يا توانايي بالقوه بينظيرشان را در جهاتي نامبارك صرف ميكنند.
خانم “ويرجينيا ارليرچ”، كه تجربه بسيار در تدريس به كودكان تيزهوش دارد چنين ميگويد: «تيزهوشي شناخته نشده، در سنين كودكي ميتواند خود را از راههاي گوناگوني نشان دهد. از جمله بيتوجهي، ناآرامي، رفتار شرورانه، تقلاي مفرط، تمرد، بيماري خيالي يا حتي سرپيچي كامل از رفتن به مدرسه و در كودكان بزرگتر ممكن است به صورت مبارزهجويي و اصرار در رفتار اوليه خود مطرح گردد. بعضي از اين كودكان، با درك بيپناهي خود در برابر نيروهاي قويتر تسليم ميشوند و به فردي مطيع و منفعل تبديل شده و تواناييهاي خود را پنهان ميكنند. اين نشانهها عمدتاً « نمادهاي بارزي از اختلال رفتاري» است.
فرازهايي از پيشينة شناخت تيزهوشان
افلاطون در كتاب «جمهوريت» مينويسد كه: «كودكان پر استعداد را حتي از ميان خانوادهي زحمت كشان بايد گزينش نمود». در ايران نيز از ديرباز حوزههاي آموزشي علوم و معارف اسلامي از نخستين مراكز نخبه پروري در سطح جهان بوده و تأسيس نخستين حوزه به سدة دوم هجري قمري باز ميگردد. در قرن 15 سلطان محمد فاتح، مدرسهاي خصوصي تأسيس نمود كه مستوفيان ويژه، با هوشترين، زيباترين و قويترين كودكان را از سراسر كشور براي تحصيل در آن گرد ميآوردند. هدف اين مدرسه كمك به توليد و توسعه افكار بزرگ و كالبدهاي نيرومند بود. در مغرب زمين نيز به خصوص در قرن اخير به اين مسأله توجه ويژهاي شده است. گالتني در 1869 با طرح «نبوغ ارثي» به تبيين اهميت نبوغ فردي پرداخت. در سال 1920، احتمالاً بهترين كار در زمينة تشخيص و پرورش تيزهوشان از طريق تحقيق “ترمن” روي 1000 كودك پراستعداد آغاز گرديد و تا 40 سال ادامه يافت. هر چند امروزه بايد در مورد بعضي از نتيجه گيريهاي ترمن جانب احتياط را گرفت ولي از آنجا كه روح پژوهش در مطالعات وي وجود داشته است، ميتوان گفت نقطه عطفي در زمينه مطالعات روي كودكان تيزهوش بوده است و بعد از آن مطالعه در سطوح گسترده و جهاني و با شيوهاي دقيقتر رونق گرفت و در اين راستا مراكز عمده جهاني در بسياري از كشورها ايجاد گرديد و به مسائل حقوقي اين كودكان بها داده شد. تا بلكه هيچ يك از اين افراد به بوته فراموشي سپرده نشوند.
چه كساني تيزهوش هستند؟
افرادي كه استعدادهاي برجسته و درخشان دارند قادر به عملكردهاي عالي هستند. اين كودكان به خدمات و برنامه آموزشي متفاوتي وراي آنچه معمولاً از طريق برنامه عادي مدرسه ارائه ميشود نيازمند هستند، تا به مسئوليتشان نسبت به فرد و جامعه واقف شوند.
پياژه معتقد است افراد تيزهوش، توانايي ذهني برتر نسبت به ساير كودكان همسن دارا هستند و در نتيجه زودتر از آنان ميتوانند به رشد شناختي سطح بالاتر دست يابند، در حاليكه رشد جسمي و عاطفي آنها مطابق با همسن و سالهايشان است.
چرا رفتار بعضي تيزهوشان بهنجار نيست؟
عوامل متعددي ميتواند موجب نابهنجاري رفتار يا عملكرد افراد تيزهوش بشود. از جمله اين عوامل عبارتند از:
الف: عدم هماهنگي رشد جسمي – ذهني – اجتماعي – عاطفي. در افراد نابهنجار معمولاً آهنگ رشد جسمي – اجتماعي و عاطفي به موازات هم پيش ميروند، در حاليكه در كودكان تيزهوش، رشد عقلي سريعتر از رشد جسمي، عاطفي و اجتماعي پيش ميرود، و گاهي ممكن است از سوي بزرگترها با انتظاراتي بيش از توان جسمي و عاطفيشان روبرو شوند. در نتيجه كودك دچار تعارض ميشود و واكنشهايي از قبيل خشم و تنفر نسبت به مدرسه و يا بزرگترها بروز ميدهد. اگر چه تيزهوشان معمولاً شوخ طبع و سازگارند، ولي در برابر مسائل و مشكلات عاطفي مصون نميمانند.
تعجب آور نيست كه تيزهوشان در مواقعي كه مورد تبعيض قرار ميگيرند و يا مواقعي كه نميتوانند استعدادهاي خود را شكوفا نمايند نگران و ناسازگار ميشوند.
ب: شرايط آموزشگاهي. گاهي حضور كودكي تيزهوش در مدارس و آموزشگاههايي كه براي كودكان بهنجار است، زمينهساز بروز اختلال براي آنان ميشود. در واقع سرعت درك و توانايي حل مسائل علمي ممكن است منجر به بروز حسادت و به دنبال آن استهزاء ساير همكلاسان گردد و يا ممكن است، واكنش دفاعي معلمي را كه از بهرهي هوشي كمتري نسبت كودك تيزهوش برخوردار است برانگيزد. در چنين مواردي اختلال رفتاري در كودك تيزهوش ميتواند خود را به اشكال مختلفي از جمله: پرخاشگري – اضطراب مزمن يا حاد – استتار توانايي، نشان دهد.
ج: معلوليت در تيزهوشان. گاهي ممكن است تيزهوشي يك شخص معلول ناديده گرفته شود. زيرا انتظارات قالبي ما از معلول ذهني باعث ميشود كه از شناخت واقعي تواناييهاي آنها باز بمانيم. حداقل 2% از كودكان معلول داراي نبوغ هستند. اگر كودكي توانايي تكلم نداشته باشد و يا از نظر جسماني غير فعال باشد و يا تصويري از خود بنماياند كه نشانه كُند ذهني او باشد (مثل جاري شدن بزاق دهان، افت تحصيلي يا حالتي بيروح در چشمان) ممكن است او را عقبمانده ذهني تلقي كنيم. كودك تيزهوش كه بر چسب عقبماندگي بر او زده شود، به راحتي ميتواند رفتار ظاهري يك فرد عقبمانده را به نمايش بگذارد و تا مدتها و گاه براي هميشه ديگران را در اشتباه باقي بگذارد.
د: اُفت تحصيلي در تيزهوشان. تيزهوشاني كه در مدارس عادي درس ميخوانند بهسرعت دچار دلزدگي ميشوند زيرا سرعت سير فعاليتهاي ذهني آنان با شيوه و محتواي تدريس هماهنگي ندارد. افزون بر آن، تضادهاي عاطفي، محيط نامناسب خانوادگي، برنامه تحصيلي نامناسب و تكاليف خسته كننده جملگي از ديگر عوامل اُفت تحصيلي اين گروه ميباشد.
ه: عوامل فرهنگي و اجتماعي. نوجوانان تيزهوش مانند ساير همسالان خود براي كسب هويت به جستجوي الگو ميپردازند. با اين تفاوت كه معيارها و ارزشهاي آنها بايد بداعت، تازگي، هيجان و تنوع داشته باشد. در شرايط نامناسب فرهنگي و اجتماعي ممكن است به درونفكني ويژگيهاي الگويي نامناسب بپردازند كه به لحاظ تيزهوشي اين نوجوانان اثر تخريبي آن بسيار بيشتر است. به طور مثال اگر الگوي انتخاب شده يك مسئول در پخش مواد مخدر باشد و يا يك سارق و جنايتكار حرفهاي و يا يك مسئول گروهك سياسي، پيامد اين ماجرا بسيار ناخوشايند است. آلكاپن سردمدار گروه مافيا يك نابغه بود، ولي نبوغ او در جهت شكلگيري يك گروه تروريستي بكار گرفته شد كه بيش از دو نسل بعد از خودش همچنان فعال است.
آلبرت انيشتين نابغه برزگ قرن سيستم تا حدود 15 سالگي جزو كودكان ضعيف و كُند ذهن و كم رو تشخيص داده شده بود و بارها اقدام به اخراج او از مدرسه نموده بودند. مدير مدرسه او به پدرش اظهار داشته بود كه «آلبرت هرگز در كاري موفق نميشود». در حدود 15 سالگي تصادفاً در موقعيت تازه آموزشي قرار گرفت كه باعث شد توانمنديهاي خود را كشف كرده و متحول شود و اگر اين اتفاق نميافتاد ممكن بود وي نيز مانند تعداد كثيري از كودكان تيزهوش تا پايان عمر ناشناخته باقي بماند. وي بعدها نوشت «اين گياه كوچك ظريف (كودك)» علاوه بر تمركز به آزادي نياز دارد. اگر تحرك و آزادي وجود نداشته باشد، اين گياه پژمرده خواهد شد و بيآن كه حتي شكست خورده باشد خواهد مرد، واقعاً اين اشتباهي بس عظيم است كه فكر كنيم ميتوان لذت ديدن و جستجو كردن را با اجبار و تلقين حس وظيفهشناسي بنا كرد…»
توماس اديسون نيز جزو تنبلترين شاگردان مدرسه محسوب ميشد و… كودك آغاز بحث نيز…
پس بايد با ديدي وسيع كودكان تيزهوش را شناسايي كرد. ويت مور، راههايي را جهت شناسايي كودكان تيزهوش پيشنهاد ميكند.
– مشاهده كارها و رفتار دانش آموزان از طرف معلم در موقعيت هاي مختلف.
– در ميان گذاشتن نتايج مشاهدات با دانش آموزان و بررسي علل فرصتي.
– كوشش معلم براي ايجاد حس همكاري بين دانش آموزان و والدين و معلم.
اكنون بايد ديد آيا مدارس ويژه تيزهوشان براي گزينش دانش آموزان خود به موقع فاكتور هوش را در نظر ميگيرند؟
آيا آموزش كودك تيزهوش در مدرسه معمولي صحيح است؟
آيا كودك تيزهوش در خانه و يا مدرسه به راحتي شناسايي ميشود؟
آيا ما ميتوانيم به راحتي در مورد شرايط ذهني كودكان به قضاوت بنشينيم؟!
و آيا…؟