كلام، لوبياي سحر آميز!

0
695

كلمات خود را سازنده اند .هسته يك درخت در درون خود داراي آن چيزي است كه لازم است آن را تبديل به درختي كند و اين مثال كلام انسان است. آن مي تواند همان چيزي را به تجسم در آورد كه در خود دارد ، قصد هاي گوينده خود رااستخراج از كتاب كلام خلاق

وقتي سخن از قدرت عظيم و اقتدار باور نكردني كلام بالا مي گيرد سوالاتي هم مطرح مي شود ،سوالاتي نظير اينكه :

چگونه يك واژه يا يك كلمه ، تبديل به يك “رويداد واقعي ” مي شود ؟ يا اگر كمي باطني تر بخواهم همين سوال را مطرح كنم ، مي توانم بگويم : چگونه يك ارتعاش ، يا ارتعاش يك كلمه ، تبديل به يك اتفاق مي شود؟

يا كمي فيزيكي تر: چگونه نوعي انرژي يا چيزي شبيه به انرژي ، تبديل به نوعي ماده يا رويداد بيروني مي شود؟

چه چيزي در كلمه هست كه به آن قدرت وقوع مي دهد؟ سوخت، يا انرژي لازم براي تبديل و تغيير و به جسم در آمدن آن از كجا تامين مي شود و از كجا مي آيد؟ و سوالاتي نظير اين ها.

وقتي مي خواهم جوابي براي اين دست از سوالات پيدا كنم ، اولين چيزي كه به نظرم مي رسد اين است كه خود كلمه ، قدرت و انرژي لازم را براي واقع شدن ، در خود ذخيره دارد و يا اين انرژي و قدرت از جايي از محيط بيرون بر آن وارد يا افزوده مي گردد و سپس در عالم بيرون تجسم پيدا مي كند.

اما آيات و رواياتي كه در شماره هاي قبل آورده ايم ، خصوصا آياتي از قرآن مجيد و كتب مقدس نظير :

چون بخواهد چيزي را بيافريند ، فرمانش اين است كه مي گويد : موجود شو، پس موجود مي شود ( سوره يس ، آيه 82)

و يا در آغاز كلمه بود ، كلمه با خدا بود و كلمه خود خدا بود.از ازل كلمه با خدا بود و همه چيز بوسيله او هستي يافت . . . (انجيل يوحنا)

اين فرض را قوي تر مي كند كه كلمه در درون خود ، قدرت واقع شدن و پتانسيلِ واقعيت يافتن و مجسم شدن را به همراه دارد و خود حاوي نوعي انرژي فعال نشده شبيه انرژي هسته اي است كه مي تواند فعال و شكافته شود.

اما واقعاً چگونه چنين چيزي ممكن است؟ يعني چگونه امكان دارد با گفتن يك كلمه ، يا تركيبي از كلمات ، رويداد ها و اتفاقات و جزئيات زيادي زاييده ، يا بهتر بگويم مجسم شود (يعني جسم پيدا كند و جامه عمل بپوشد)؟

براي روشن تر شدن موضوع ، نمي خواهم به سراغ تئوري هاي فيزيك هسته اي يا كوانتومي و نظريه هاي پيچيده علمي بروم ،بلكه مي خواهم از داستاني قديمي و ملموس ياد كنم كه همه آن را مي شناسيم و با همه شگفتي كه در ان نهفته است به نظرمان عجيب نمي آيد . اسمش را قبلا گذاشته اند : ماجراي شيرين جك و لوبياي سحرآميز!!

داستان دانه لوبيايي كه با سرعت و قدرت بسيار زياد قد مي كشد و تبديل به نردباني براي رسيدن به ثروت و اقتدار مي گردد! دانه اي كوچك كه در خود پتانسيل تبديل شدن به درختي استثنايي با شاخ و برگ ها و ساقه اي محكم و قوي را نهفته دارد و گويي منتظر است اين پتانسيل ، زودتر به فعل در آيد.

طبيعت ، قبلا دانه هاي سحر آميزي را تبديل به درختاني بزرگ و پر برگ و بار كرده و مي كند .چيزي كه اگر چه در ظاهر سرعت لوبياي سحرآميز را ندارد اما شبيه به آزاد شدن يك انرژي مهار شده هسته اي است. دانه اي كوچك كه در زير خاك كاشته مي شود . چيزي درون آن فعال شده ، كمك كم ريشه مي زند و ريشه ها هم به تدريج رشد مي كنند و عميق مي شوند و ساقه اي نازك از دانه پديد مي آيد كه به سمت نور حركت كرده از خاك بيرون مي زند و به تدريج محكم تر و قوي تر شده ، از آن شاخه هايي مي رويد و بقيه ماجرا را هم خودتان بهتر مي دانيد .برگ ها ، گلها و هزاران ميوه در طول سالها!و چه كسي باورش مي شود اين همه برگ و بار ، از همان دانه اوليه پديد امده باشد؟!

همه دانه ها ، چه دانه لوبياي سحراميز و چه ساير دانه ها ، تمام آنچه را كه باعث رشد و باليدن و بزرگ شدن و سپس تبديل شدن به درخت مي شود را در خود و همراه با خود دارند. در واقع انرژي فشرده اي در دانه ها نهفته است كه وقتي در شرايط مناسبي كاشته شوند تبديل به درختي پر ميوه خواهند شد.

دانه با انكه بسيار بسيار كوچكتر از درخت است اما درخت را در درون خود دارد يعني دستورالعمل تبديل شدن به درخت را در خود دارد و همين كه آن را در خاك قرار دهي ، خودش بقيه مراحل را طي مي كند .بدين ترتيب دانه ، هر دانه اي كه باشد ، تمركز يافته درخت خود است .چيزي مثل چتر پرواز كه وقتي فشرده است به اندازه يك كيف است و وقتي گشوده مي شود ، تازه وسعت و كارايي آن آشكار مي گردد.

دانه نهفته در كلام

كلام در درون و در بطن خود ، انرژي و سوخت لازم ، براي تبديل شدن به رويداد يا واقعه را دارد. شايد بتوان گفت ،كلامِ انسان حاملِ چيزي شبيه به انرژي است. و همان طور كه در علم فيزيك اشاره شده ،انرژي نه به وجود مي آيد و نه از بين مي رود. بلكه تنها از حالتي به حالت ديگر تبديل مي گردد. اينك مي خواهيم ببينيم ان انرژي دروني كلام چيست كه مي تواند تبديل به واقعه اي در عالم بيرون گردد؟

با يك نگاه ظاهري ، مي توانيم بگوييم كلام ، حاوي صوت ، ارتعاش ، معنا ،بلندي و كوتاهي ، فركانس و . . . است. اما كداميك از اينها مي توانند تبديل به موجوديتي در عالم بيرون شوند؟

براي روشن تر شدن پاسخ اين سوال ، به اين مثال توجه كنيد:

فرض كنيد بيماري در بستر بيماري سختي است و اطرافيان او درباره خوب شدن او كلماتي ادا مي كنند مثلا مي گويند اميدوارم زودتر خوب شوي! يا خدا كند زودتر از بستر بر خيزي يا اميدوارم بهبود پيدا كني و . . .

يعني اطرافيان بيمار ،عمدتا از كلمات و واژه هاي مشابه و هم معنا استفاده مي كنند اما آيا تاثير همه انها هم مشابه است؟! بديهي است كه اثر كلمات ،تنها به تركيب انها و معناي آنها بستگي ندارد و چيزي دروني تر و عميق تر در كلام انسان وجود دارد كه اثر بخشي آن را تضمين مي كند و اگر اين چيز وجود نداشت كافي بود از يك روبات كامپيوتري سخنگو استفاده كنيم كه مثلا به يك بيمار سخت خطاب كند كه ” اميدوارم زودتر خوب شوي” !!!مسلما چنين كلامي مرده وبي حاصل است در حاليكه در كلام انسان يك عنصر زنده وجود دارد كه كلام ، همان عنصر زنده را در عالم بيرون مجسم خواهد كرد. اين عنصر زنده يا هسته اصلي و فشرده موجود در كلام (كه نمونه ان را در اثربخشي كلام پيامبران و اولياي الهي ، فراوان ديده ايم) چيزي نيست جز قصد گوينده كلام ، و انچه در واقع توسط كلام ، در عالم بيرون تجسم مي يابد همان قصد و نيت نهفته در ان است.احتمالا به همين دليل است كه در آياتي كه خداوند مي فرمايد موجود شو ، و مي شود ، قبل از اين كلامِ “موجود شو” ، اشاره به خواست يا اراده الهي مي گردد.كلام انسان هم همينطور است قصد او هر چه كه باشد ، همان محقق مي شود . اگر قصد عميق و نهفته كسي ،شفاي آن بيمار سخت باشد بيمار شفا مي يابد ( يا لااقل به نسبت قدرت و يگانگي آن قصد بهبودي نسبي پيدا مي كند) ولي اگر صرفا تعارف در كار بوده، بهبودي نيز رخ نمي دهد . اگر قصد ، ايجاد محبت ، دوستي ، كمك به ديگران، آگاه كردن، رسيدن به هدف هاي مثبت و نظاير اينها باشد ، همان ها در زندگي مان آشكار مي شوند و اگر قصدمان ،حتي به شكل پنهاني ،اذيت و آزار ،كينه،نفرت، دشمني،شك و سوءظن و . . . باشد بالطبع همان ها در زندگيمان آشمار خواهند شد .به همين دليل است كه گفته شده : الاعمال بانيات ، و به همين دليل است كه نظريه پردازان انديشه و كلام مي گويند : آنچه را كه در عمق وجود به آن مي انديشيد همان را به سوي خود جذب مي كنيد و همان در زندگيتان تجسم خواهد يافت.

وجود همه آنچه در كل هستي هست ، بسته به وجود نيروي قصد دارد. نيرويي كه از آن با نام هايي مانند روح ، اگاهي، ذهن كيهاني و . . . هم ياد شده است. اين نيروي الهي ، كه خود ، جهان را آفريده ،در همه جا هست و هميشه در حال آفرينش ، صلح جويي و ساطع كردن عشق و محبت است و هر چيزي را در جهان محقق مي كند . اگر بتوانيم با اين منبع ، كه همه هستي از اوست هماهنگ شويم (يعني قصدي هم راستا و همسو با آن داشته باشيم ) از همه قدت هاي آن نيز برخوردار مي شويم و اگر اين ارتباط را قطع كنيم يا كمرنگ سازيم و با زندگي كردن در سطوح پايين تر آگاهي آن را آلوده ننماييم ، فقر ، بيماري، رنج ،اندوه ،ترس و نفرت مي آفرينيم.

به همين دليل است كه لازمست قصدمان را از گفتن هر كلامي ،براي خود كاملا روشن كنيم .دقيقا بدانيم چه مي خواهيم و سپس كلامي متناسب و يكپارچه و همسو با ان قصد بيان كنيم.چون اگر كلام متناسب با قصد نباشد ، يعني يا كاملا مخالف آن باشد و يا از آن انحراف داشته باشد ، هم كلام به هدر مي رود و هم انرژي هاي متضاد ،متناقض و نا همسوي قصد و كلام ، موجب مي شود چيزي در عالم بيرون محقق و مجسم نشود.

كساني كه كلام خود را صرف بيهوده گويي ، ياوه گويي ،منفي گويي و . . . نظاير اينها مي كنند ، قصد و حتي باور به تحقق كلامشان را ندارند و احتمالا باور انها اين است كه كلمات ، انقدر ها هم قدرت و ارزش ندارند و از بذر كلمه اي كه مي كارند ساقه سحرآميزي رشد نخواهد كرد. در نتيجه همين باور يا نگاه ،قدرت كلام آنها را كاهش خواهد داد.

كسي هم كه بر خلاف قصد دروني و ميل باطني كلامي مي گويد ، گويي دو انرژي يا دو پاره ي متناقض را در درون خود دارد.اين دو پاره ،اغلب با هم مي جنگند و ار اين رهگذر ،انرژي فرد نيز كاهش يافته و نهايتا نيروي لازم براي تحقق قصد تامين نمي شود.

مولوي مي گويد: ” سخن را چون بسيار آرايش كنند مقصود فراموش مي شود” ، شايد منظور مولوي هم اين است كه اصل ، مقصود است ( يعني چيزي كه قصد ان شده) و اگر به غلط ، سخن را طويل ، ثقيل يا پر شاخ و برگ كنيم ، چه بسا قصد اصلي ، رد زير انرژي هاي متداخل كلماتي كه بيهوده كنار هم گذاشته ، يا بر معناي اصلي افزوده ايم ، به دست فراموشي سپرده شود.

تاليف: ركسانا خوشابي