كلماتت را ببين!

0
465

«آنچه از دهانت بيرون مي‌آيد،‌ چيزي است كه چشمت مي‌تواند آنرا ببيند و بيني‌ات مي‌تواند ببويد و دست‌هايت لمس كند و گوش‌هايت آنرا بشنود»

(برگرفته از  كتاب كلام خلاق)

آيا حرف‌هايي كه مي‌زنيم يا سخناني كه بر زبان مي‌آوريم يا بهتر بگويم كلماتي كه از دهان ما خارج مي‌شوند، قابل ديدن‌اند؟ يعني آيا مي‌شود كلام ما، علاوه بر شكل صوتي، داراي موجوديت تصويري باشد و بتوان آنرا ديد يا لااقل  تحت شرايط خاصي آنرا ديد، يا حتي بوييد و  لمس كرد؟ به نظر مي‌رسد چنين وضعيتي در دو حالت (شايد هم بيشتر) مي‌تواند پيش آيد.

حالت اول اين است كه با توجه به قانون ماده و انرژي، بگوييم انرژي مي‌تواند به ماده تبديل شود و ماده هم قابل تبديل به انرژي است. بنابراين كلمات ،كه ارتعاش و انرژي مختص خود را دارند ، تحت شرايط خاصي مي‌توانند تبديل به ماده شوند. ماده براي ما قابل ديدن، لمس كردن، بوييدن است و بنابراين كلمه را مي‌توان ديد، ‌شنيد و لمس كرد.

حالت دوم را اين طور مي‌توان توضيح داد. افراد، در آگاهي معمولي خود يعني آن وضيعتي از آگاهي كه بيشتر انسان‌ها در آن مستقر هستند، آنچه را كه به عنوان كلمه از دهان آنها خارج مي‌شود  نمي‌بينند ، لمس نمي‌كنند و نمي‌بويند اما اگر در آگاهي بالاتر يا متفاوتي مستقر باشند احتمالا  ادراك متفاوتي هم از كلمات دارند كه البته ‌اين حالت دوم، چندان هم جدا از حالت اول نيست، چون فرد، با توجه به وضعيت آگاهي‌اش مجهز به ابزاري است كه به وسيله آن مي‌تواند انرژي يا ارتعاش را به شكلي ملموس‌تر ادراك كند.

 

خوشبختانه ما در زماني زندگي مي‌كنيم كه باطل بودن ادعاي مادي بودن جهان كاملاً به اثبات رسيده  و متخصصين بي‌‌شماري با استفاده از روش‌هاي معتبر علمي،‌ انواع پديده‌هاي فراروان‌شناسي (كه به مطالعه پديده‌هاي فوق طبيعي اختصاص دارند) را بررسي كرده اند. آنها وجود ارتباطات ظريفي بين جهان درون و بيرون انسان و همچنين بين ذهن انسان و ماده را ‌به اثبات رسانده‌اند؛ ارتباطي كه  حتي منجر به اثرگذاري ذهن بر ماده مي‌شود. اين اثرگذاري و كلاً اين ارتباطات نشان از اين دارد كه نوعي هم‌جنسي يا هم‌سنخي بين انرژي و ماده وجود دارد تا جايي كه بسياري از صاحب‌نظران ماده را انرژي فشرده شده مي‌دانند.

اما ماده، حرف آخر نيست و هنوز چيزهاي زيادي هست كه بايد كشف كنيم. يعني اگر ما مي‌توانستيم قدرت‌هاي پنهاني ارگان‌هاي حسي خود را تقويت كنيم،‌ مي‌توانستيم با همين چشم‌ها چيزهاي بيشتري ببينيم و با همين گوش‌ها چيزهاي زيادتري را بشنويم. اما متأسفانه، حواس ما،‌ بيش از حد به تجارب محدود و آشكار فيزيكي عادت كرده‌اند.

حتما در بعضي از فيلم‌ها ديده ايد كه قهرمان فيلم به دليل مستقر شدن در وضعيت آگاهي ويژه‌اي،‌ ناگهان دنيا را به شكل خطوط انرژيك مي‌بيند، با آن نگاه، دنيا شكل و شمايل جديدي پيدا مي‌كند،‌چيزهاي جديد ديده مي‌شود و گويي با استفاده از باورها يا بينش جديد مي‌توان به پديده‌ها نگاه كرد و آنها را تحت كنترل درآورد.براي مثال، هستي ديوار، ديگر به عنوان يك جسم صلب ادراك نمي‌شود،‌ آن جايي كه ديوار هست، انگار فقط انرژي متراكم‌تر و كندتر است و چون هستي انسان هم به صورت خطوط انرژي ديگري كه مثلاً لطيف‌تر و با سرعت بالاتر است ادراك مي‌شود، رد شدن اين انرژي از آن انرژي،‌كاري طبيعي و ممكن و حتي بديهي به نظر مي‌رسد و قهرمان داستان با اين نگاه، به راحتي از ديوار عبور مي‌كند و تنها كافي است هستي جديد ديوار را ببيند،‌درك كند و خود را با آن هماهنگ سازد.

چشمان ما، فقط ميزان محدودي از ارتعاشات را مشاهده مي‌كند، بنابراين قادر به ديدن رنگ‌هاي نيمه مرئي لطيف كه در همه پديده‌هاي اطراف ما پنهان‌اند، نيستيم. بر اساس گزارش رؤيت‌كنندگان اندكي كه قادر به چنين مشاهداتي هستند، اگر مي‌توانستيم اين پديده‌ها را مشاهده كنيم، از زيبايي آنها شگفت‌زده مي‌شديم. بنابراين چشمان و گوش ما و كلاً حواس ما،‌ هر چيزي را ثبت نمي‌كنند. ما نه مي‌توانيم رايحه‌هاي لطيف را حس كنيم و نه قادريم هزاران هزار اشكال و نقش‌هاي ظريفي را كه در هوا وجود دارند، مشاهده نماييم. به همين دليل، ‌بديهي است كه نتوانيم آن چه را كه از دهانمان‌ بيرون مي‌آيد با همه ابعادش ببينيم،‌ بشنويم، و لمس يا بو كنيم،‌ مگر آن كه از نظر آگاهي و بينش تحت شرايط خاصي قرار داشته باشيم يا به كمك دستگاهي(كه هنوز ساخته نشده) شكل مادي- انرژيكی كلام‌مان را ببينيم و اثري را كه از نظر انرژيكي بر انرژي‌هاي فشرده‌تر يا لطيف‌تر اطراف مي‌گذارد،  يعني بر مواد و انرژي‌هاي موجود،‌ مشاهده كنيم .به نظر شما  اگر همه ما هر كلمه‌مان را به چشم مي‌ديديم و به گوش مي‌شنيديم،‌ بويش (بد يا خوب) را حس مي‌كرديم و مي‌توانستيم طعمش را بچشيم و آنرا لمس كنيم  با چه پديده‌اي روبرو مي‌شديم؟در اين صورت، جملات و عباراتي كه اغلب به طور روزمره به كار مي‌بريم،‌ چه شكلي بودند؟ و اگر مجموع همه حرف‌هاي زندگي مان را در كنار هم قرار مي‌داديم چه مي‌ديديم؟ يك باغ سرسبز پر از ميوه كه تا ابد جاودانه خواهد بود يا يك باغ پر از درختان خشكيده،‌تيغ‌هاي برنده، خارهاي تيز، علف‌هاي هرز و . . . كه آن هم تا ابد باقي مي‌ماند.

انرژي از بين نمي‌رود،‌ بلكه از حالتي به حالت ديگر مبدل مي‌شود و كلمات ما نيز از بين نمي‌روند بلكه از حالت كلامي خود به‌يك باغ نامرئي تبديل مي‌شوند؛ باغي كه اگر همين حالا هم ابزاري براي رؤيتش وجود داشت، مي‌توانستيم آنرا مرئي كنيم و ببينيم.در اين صورت همين رويارويي سريع باعث مي‌شد مراقبت و توجه و هشياري بيشتري نسبت به بيان كلمات داشته باشيم و خود را از تبعات اداي سخنان باطل و بيهوده نجات بخشيم.

تاليف: ركسانا خوشابي