يك به يك ميرسد

0
651

«آنچه به ترديد مي‌گويي ممکن است بشود يا نشود. پس يا مي‌شود يا نمي‌شود. اين گفتني دوگانه و به ترديد آميخته است. لکن اگر به يگانگي بگويي، يکي بگويي و از يکي بگويي، کلام تو مي‌شود و نشدني در کار آن نيست زيرا يک به يک منجر مي‌شود و دو به دو».

“شايد در آزمون دانشگاه قبول شوم! شايد روزي پولدار شوم! شايد فرزندان خوبي تربيت کنم! ممکن است اين بيماري هرگز خوب نشود و تا آخر عمر گريبانگيرم باشد! شايد يک روز همه مشکلات برطرف شوند! شايد خداوند گناهانم را ببخشايد …”
راستش را بخواهيد نميدانم اولين بار دلشوره، ترديد، دودلي و خلاصه عدم اطمينان از آنچه قرار است رخ دهد، يا بياعتمادي نسبت به وقوع آنچه آرزوي رخ دادنش را داريم، چگونه پديد آمد؟
اما ميدانم در زمانه ما بيشتر افراد، وقتي حرفي ميزنند يا چيزي را طلب ميکنند، آنقدر نسبت به انجام شدن آن شک دارند که بعد از گفتن آنچه در آرزويش هستند ناخودآگاه به دنبال گزينه هايي ميگردند که اگر حرفشان عملي نشود آنها را انجام دهند. گزينه هايي مثل “اگر در دانشگاه قبول نشوم چه کنم؟ اگر پول نداشته باشم، اگر فرزندان خوبي تربيت نکنم، اگر مشکلاتم برطرف نشوند، اگر، اگر، اگر …” ترديد، يکي از عوامل مهم به حقيقت نپيوستن خواسته هاست. همان طور که در شماره قبل نيز اشاره کرديم اگر ايمان داشته باشيم و ذره اي شک به دل راه ندهيم، ميتوانيم به کوه بگوييم “از جا برخيز”! تا کوه در دل دريا ناپديد شود.
اما متأسفانه خيلي از ما، در اثر تجربيات ناخوشايند، شرطي شدگيها، عدم اعتماد به نفس، يعني بي اعتمادي نسبت به خودمان، و نسبت به انديشه و قدرت کلاممان، يا به تبعيت از اطرافيانمان، يعني کساني که خواهي نخواهي الگوي ما بودهاند، نسبت به آنچه ميگوييم (و حتي آنچه که ميخواهيم) مردديم.
وقتي نظريه هاي مرتبط با دانش موفقيت را مطالعه ميکنيم، به قانوني بر ميخوريم به نام قانون تدارک. مطابق قانون تدارک، هر کس تدارک هر چيزي را ببيند و براي رخ دادن آن برنامه ريزي و زمينه سازي کند، باعث رخ دادن آن ميشود. مثلاً کساني که براي بيماري تدارک ميبينند، بيش از سايرين مستعد ابتلا به بيماري ميشوند چون ناخودآگاه کارهايي انجام ميدهند که بيماري به سمت آنها جذب شود. يا کساني که براي ثروت، برنامه ريزي ميکنند، بيش از سايرين پول و ثروت به سمت خود جذب مينمايند.

 

اما جهان ما، جهان ارتعاشات است و وقتي با ترديد و دودلي حرف ميزنيم، گويي ارتعاشات متناقضي را وارد جهان ارتعاشات ميکنيم که حتي ممکن است همديگر را خنثي يا ضعيف کنند و بالاخره معلوم نمي شود که داريم براي چه تدارک مي بينيم؟ در حالي که وقتي از يک چيز واحد و يک خواست محکم و يگانه سخن ميگوييم، واضح است که داريم براي چه تدارک ميبينيم و ارتعاشي هم که وارد جهان ارتعاشات مي کنيم واضح و واحد است. اما اگر «يک چيز» بگوييم، يا اگر از «يکي» بگوييم، يا اگر آنچه ميخواهيم را با حالتي «يگانه» بگوييم و ترديد و دودلي در قصد اصلي و در کلاممان نباشد، ارتعاش يگانه و پرقدرتي که ايجاد کرده ايم محقق خواهد شد.
در واقع هر سه اين «يکي» گفتنها، در درون خود، نوعي يکپارچگي و يکي بودن را شاملند. وقتي يک چيز را ميگوييم، همان يک چيز را دنبال ميکنيم و ارتعاشات يک چيز را وارد جهان اصوات و ارتعاشات ميکنيم و کل انرژيمان، صرف بيان يک چيز ميشود، گويي انرژي مرتبط به يک چيز واحد وارد جهان مادي شده و بديهي است که منتظر ايجاد و تحقق يک چيز واحد باشيم.
اگر با حالتي يگانه بگوييم، يعني بدون ترديد و بدون شک و ابهام، و قصد و خواستمان يکي باشد، يکپارچه و با تمام وجود آن را طلب کنيم و به قول معروف مصداق اين ضرب المثل نباشيم که با دست پس بزنيم و با پا پيش بکشيم، باز هم قصد يگانه و بدون ترديد ما، به «يک» منجر خواهد شد. درست مثل اين است که يک لوله آب از يک سرچشمه به محل زندگيمان کشيده باشيم. اگر لوله، يکي باشد، آب از همان يک مجرا وارد منزل ما خواهد شد.اما اگر نشتي داشته باشد يا چند لوله فرعي هم از منبع منشعب شده باشد، نهايتاً چند کانال خروجي آب خواهيم داشت و ممکن است ديگر اصلاً آبي باقي نماند که به لوله کشيده به منزل ما برسد، و در عين حال، آبي هم که از هر کانال خارج ميشود، به قدري نباشد که جاي ديگري را آبياري يا سيراب کند و نهايتاً، اصل آب به هدر رود.
متأسفانه کلام اکثر ما اينگونه است. يعني چون قصد اصليمان در بيشتر مواقع مشخص نيست، چيزي را ميگوييم که نميخواهيم، يا چيزي را که ميخواهيم نميگوييم و حتي گاهي نه ميدانيم چه ميخواهيم و نه ميدانيم که چه ميگوييم، در نتيجه کلاممان هم مثل همان لوله آبي که گفتيم، با نشتيها و انشعابها، کاملاً به هدر ميرود. حتي در بسياري موارد، ترديد و دودلي باعث ميشود گامهايي را در نظرمان مجسم کنيم و بر زبان آوريم که خود، وقايع و رويدادهايي را که نميخواهيم به سويمان جذب کنند. مثلاً وقتي امتحان داده ايم و ميگوييم “شايد قبول شوم يا نشوم”، با تجسم، بيان و برنامه ريزي براي مراحل بعد از قبول نشدن، در واقع داريم قبول نشدن را رقم ميزنيم، مثلاً ميگوييم: “اگر قبول شوم که هيچ، اما اگر قبول نشوم، اين بار معلم خصوصي ميگيرم، يا در کلاس تقويتي ثبت نام ميکنم، راستي بد نيست آدرس مکان آموزشگاه را هم از دوستم بگيرم و تلفن بزنم و …” بدين ترتيب با تدارک کلاميِ «قبول نشدن»، همان را به زندگي و به سمت خود ميکشانيم.(توجه داشته باشيد که اين نوع جذب، زماني رخ ميدهد که ترديد در وجود ما، يعني در ذهنمان، کلاممان و … ريشه داشته باشد، و با برنامه ريزي بحران يا پيشبيني احتمالات و تدبير آنها که در خود فرد ريشه ندارد، و صرفاً نوعي کار علمي ـ پيشگيرانه است متفاوت است).
از اين زاويه هم ميتوان وارد اين بحث شد که وقتي همزمان دو ارتعاش يا دو موج ناهمسو و ناهمراستا يا ضد هم را وارد محيط ميکنيم برآيند آنها خنثي شده يا بين آنها نوعي تداخل رُخ ميدهد که هر دو ضعيفتر شده و امکان تحقق موجي که مد نظر ما است پايينتر مي آيد.
و اما سومين حالت، يعني از «يکي» گفتن وقتي از آن «يکي»، يعني از آن بزرگترين و دوست داشتنيترين ميگويي، حضورش را، يعني حضور خداوند را در حرفها، کلام، انديشه و قصدت حس ميکني، گويي آن «يکي» که يگانه ترين است را فراخوانده اي. در حضور او، و وقتي با او ارتباط داري، و او را و حضور پرقدرتش را حس ميکني، هر کلامت، مانند دعاست. دعايي که در حضور او و با اذن او برآورده ميشود. وقتي از «يکي» ميگويي، اعتبار او، به کلام تو منتقل ميشود و گويي ارتعاش و انرژي بينهايتاش به کار ميافتد، چرا که او زنده و جاري است و آنچنان يکي و يگانه است که جز تحقق «يک» به تحقق چيزي منجر نخواهد شد. وقتي از «يكي» مي گويي، تنها چشم اميد به او دوختهاي وهمه آرزوها و خواسته هايت را به او سپرده اي. او را تنها كارساز و تنها برآورنده آرزوهايت دانسته اي و به هيچ قدرت ديگري اميد نداري. در همه حال و براي تحقق هر خواسته و آرماني تنها نام او را بر زبان آورده وتنها او را ياد ميكني. با نام او آغاز ميكني و با ياد او به پايان ميرساني. همه وجودت از او سرشار ميشود و از بركت  نام و ياد او، هر آنچه بگويي و هر آنچه بخواهي محقق ميشود. وقتي از «يکي» ميگويي، اگر خود، يکپارچه، با توجه و در حضور بگويي، وارد حرم او شده اي. حرمي که در آن، هر چيزي محقق مي‌شود، و نشدني در کار نيست.

پي نوشت: 1- نقل از حضرت مسيح(س)