من آدمهاي زيادي را میشناسم که همزمان در چندين و چند جا حضور دارند! تعجب نکنید منظورم افرادي با قدرتهاي فراطبيعي يا باطني نيست، اتفاقاً از آدمهاي خيلي معمولي صحبت میکنم که متأسفانه خودم و شما هم میتوانيم شاملش باشيم. خود شما، همين الآن كه داريد اين مطلب را میخوانيد، كجا هستيد؟! خوب معلوم است احتمالاً در محلي نشسته، ايستاده و بالاخره به هر شكل مشغول خواندن هستيد و اين يعني شما توانستهايد حداقل در بيش از يک جا همزمان حضور داشته باشيد! تا همين جا که هنوز چند خط بيشتر از اين مقاله را نخواندهايد، ذهنتان كجاها رفته؟ به چه چيزهاي ديگري هم فكر كرديد؟ واقعاً چقدر اينجا بوديد؟ و چقدر در جاهاي ديگر حضور داشتید!؟
اغلب آدمها اينطور تصور میکنند که جسم ما هرجا باشد، يعني خودمان هم آنجا هستیم اما راستش را بخواهيد اين درست مثل اين است كه من بگويم من اينجا هستم ولي شرمندهام، دستم را جايي جا گذاشتم و پاهايم هم جايي كار داشتند و نتوانستند بيايند، مغزم فلان جاست و قلبم در جايي گير افتاده، ولي همانطور که میبينيد خودم تمام و کمال اينجا هستم!
به نقل از يكي از خردمندان کهن «شما همان جايي هستيد كه توجهتان شما را به آنجا میبرد. در واقع، شما «توجه» خود هستيد پس اگر توجه شما گسيخته و چند پاره باشد، شما هم، فرد و واحد نيستيد. اگر درگير دوگانگيها وچندگانگيها باشيد ديگر يک نفر نيستيد چندين و چندتاييد، وقتي توجه شما در گذشته باشد، شما در گذشته هستيد. وقتي توجه شما به فرداهاي نيامده است، شما در فرداييد، پس در اکنون و حالا حضور نداريد و اين يعني در حال زندگي نمیکنيد».
اما در حال زندگي کردن يعني چه؟
به نظر من همانطور كه از اسمش پيداست، زندگي کردن در حال، ارتباط عميقي با “حال كردن” دارد، با لذت بردن و برخورداري از کيفيت زندگي در لحظه! اگر ما بتوانيم در حال زندگي كنيم، آن وقت است كه میتوانيم لذت زندگي را تجربه كنيم يا به اصطلاح امروزياش، حالِ در حالا زندگي کردن را ببريم! و هيچ فرقي هم نمیکند که داريم چه كاري انجام میدهيم. مثلاً داريم غذا میخوريم، حرف میزنيم، در حال مطالعهايم، ورزش میكنيم، و… چون يکپارچه عمل میکنيم پس احساس يکپارچگي را هم میتوانيم در حين انجام به ظاهر کوچکترين و پيش پا افتادهترين کارها تجربه کنيم. میتوانيم بخنديم و با همه وجود، شادي را احساس کنيم. میتوانيم غذا بخوريم و از غذا خوردنمان حقيقتاً لذت ببريم …
ولي متأسفانه اغلب اوقات، وجود ما نه تنها يکپارچه نيست، بلکه چند پارچه است و تقسيم بر دو يا چند شده است! ظاهراً مشغول كاري هستيم، اما در اصل کار ديگري انجام میدهيم. مثلاً در همان موقع ذهنمان چند جاي ديگر است و البته مشغول گفتگوهاي دروني و درگيريهاي بيشماري هم شدهايم. آن وقت است که بايد گفت علاوه بر خودمان نيرو و انرژيمان هم نصف يا تقسيم بر چند شده است. چون ذهن و توجه ما در اينجا و اكنون حضور ندارد و قواي حياتي ما در مكانهاي ديگري پراكنده شده است. به همين خاطر است كه اغلب دچار يك نوع بيحالي از نوع مزمن هستيم!
شايد به همين خاطر است كه كنفسيوس میگويد: «هر كجا كه میروي، با تمام وجود برو.»
در حال بودن، رمز شانس
خيلي اوقات پيش آمده است كه میگوييم، مثلاً فلاني خيلي آدم خوششانسي است و هميشه شانس به او روي میآورد ولي نمیدانيم كه وقتي ما در حال زندگي كنيم، بر اساس اصل هماهنگي اين فرصت به ما داده میشود كه كلي شانس بياوريم. زيرا وقتي که به راستي در حال زندگي میکنيم میتوانيم لحظات و فرصتهاي خوبي را شكار كنيم. اما در غير اين صورت اولين نفر خود ما هستيم كه شكار زمان میشويم.
معمولاً يکي از دلايلي که افراد شانس نمیآورند و احساس خوبي از زندگي خود ندارند، اين است که عقبتر از زمان خود و در گذشته زندگي میکنند، يا اينکه به طور خيالبافانه در فکر آينده هستند. عاقبت اينطور میشود که با گذشت زمان نه تنها به آن آينده مطلوب نرسيدهاند، بلکه شکست را تجربه میكنند. البته بايد به اين موضوع دقت داشته باشيم که اين گفتارها به اين معني نيست كه بايد گذشته و آينده خود را رها كنيم، بلكه در حال زندگي كردن با خودش يك هوشمندي و هوشياري نسبت به زمان دارد. عبرت از گذشته و دور انديشي نسبت، به آينده نه تنها با اين موضوع تناقضي ندارد، بلكه با خودش آن را به همراه دارد.
انسان و تمام موجودات عالم، به طور بالقوه داراي وجد و سرور میباشند. تا به حال فكر كرده ايد چرا كودكان از زندگي خود لذت میبرند. چرا هميشه خاطره دوران كودكي براي همه شيرين است. كودكان هر كاري میكنند با همه وجود خود انجام میدهند. هميشه در زمان حال زندگي میكنند، حتي از چيزهاي ظاهراً ناچيز خوشحال میشوند و میخندند، اما به راستي و با همه وجودشان میخندند و وقتي ناراحت میشوند با همه وجود گريه میكنند. راز خوشبختی کودکان در این است که آنها،”خودشان” هستند…
تأليف: نونا صالحي
منبع: ؟