بسياری از افراد تصور میکنند موفقيت مستلزم تمركز يك بٌعدي بر هدفي مشخص و معين است. به باور آنها موفقيت مستلزم صرف تمام انرژی و نيرو در راه کسب اين هدف است. اما با تحقيقات اخير مشخص شده است كه يک هدف هر چقدر هم ارزشمند باشد، نمیتواند مجموعه نيازها و اميال فرد را برآورده کند. در حقيقت علت پيروزی تعدادی از افراد بسيار موفق اين است که درک جامعتری از مفهوم واقعی موفقيت دارند و در به ثمر رساندن آرمانها و آرزوهای خود مهارت دارند. اين مقاله به ارائه نتايج يك تحقيق علمي ميپردازد كه هدف آن رسيدن به يك درك مناسب و تقريباً درست از موفقيت است.
در اين پژوهش، شصت مصاحبه با افراد حرفهای موفق انجام شده و نود نفر از مديران عالی رتبه شرکت کننده در برنامههای مديريتی مدرسه بازرگانی هاروارد مورد بررسی قرار گرفتهاند. همچنين با افرادي از ميان فارغ التحصيلان مدرسه بازرگانی هاروارد يا اعضای سازمان رؤسای جوان و افرادي با حرفههای مختلف گفتگو شده است.
طي اين تحقيق پنج مشخصه و ويژگی مشترک در افرادی که با توجه به معيارهای متعدد به موفقيت پايدار رسيده بودند، به عنوان مؤلفههاي اساسی مورد توجه و بررسی قرار داده شده است. اين ويژگیها عبارتند از: کاميابی در سطح عالی، داشتن اهداف چندگانه، توانايی تجربه شادی، توانايی ايجاد روابط مثبت و ارج گذاردن به دستاوردهای پايدار.
پيچيدگی موفقيت
بر اساس نتايج اين پژوهش چهار بخش و عنصر جداييناپذير براي دستيابي به موفقيت پايدار شناسايي شده است. اين عناصر عبارتند از شادی (احساس لذت يا خرسندی در مورد زندگی خود)، کاميابی (موفقيت بيشتر از ديگران در رسيدن به اهداف مشابه)، اهميت (احساس اينکه تأثير مثبتی بر افراد موردعلاقه خود گذاشتهايد) و ميراثگذاري (روشی برای جا انداختن ارزشها يا دستاوردهای خود برای کمک به ديگران در رسيدن به موفقيت آينده).
اين چهار عنصر، سازنده چهارچوبي هستند كه انسانهاي موفق در تلاشِ دستيابی به آن هستند. هر يک از اين عناصر را که برداريد، ديگر احساس موفقيت “واقعی” نمیکنيد. چنانچه به علت مهارت در حل يکی از مسائل اصلی کسب و کار، به ثروت بسيار زيادی برسيد، ولی قادر به لذت بردن نباشيد، آيا خود را موفق میدانيد؟
چهار عنصر تشکيلدهندة موفقيت را نمیتوانيم از طريق تأمين يک هدف واحد برآورده کنيم. به همين دليل است که نمیتوانيم حوزههای زندگی خود را با تخصيص عنصر خوشحالی و شادمانی به شخص خود، به کار و شغل خود، اهميت دادن به خانواده خود و يا اثرگذاری بر اجتماع خود، به طور مشخص و دقيق طبقهبندی کنيم. بدون نيل هماهنگ به هر چهار دسته، رسيدن به تکتک آنها خرسندکننده و رضايت بخش نخواهد بود يعني با وجودی که می دانيد کار درستی را انجام دادهايد، اما هنوز احساس عدم رضايت میکنيد و موفقيتها و شادیهايتان تقريباٌ به محض روی دادن، از بين میروند. بر عکس، موفقيتی که شامل انواع چهارگانه دستاوردها باشد، غنی، پرمايه و پايدار است. البته میتوانيد در قالب انجام يک فعاليت واحد به اين همافزايي دست يابيد، در عين حال كه قادريد آنها را از طريق ترکيب فعاليتهای مختلف نيز بدست آوريد.
هر کس چهار عنصر موفقيت را به طور جدی در نظر گيرد، متوجه می شود که چقدر ممکن است استمرار آنها دشوار باشد. به مرور که هدفهای بزرگتری را نشانه می رويد، رسيدن به اين ترکيب چهارتايي دشوارتر می شود. هر يک از اين عوامل دارای مجموعه ويژگیهای متفاوتی است.
هماهنگ کردن انتظارات فرد با مقوله درست و مناسب، مهارتی حياتی برای رسيدن به موفقيت پايدار است. چنانچه انتظار داشته باشيد شادی و خرسندی خود را اساساٌ از طريق رقابت به دست آوريد، به احتمال زياد به موجودی غير قابل تحمل برای خود و اطرافيان تبديل می شويد و از اين تعجب می کنيد که چرا موفقيت شما موجب تنهاييتان شده است.
طبق اين تحقيق کسانی که به موفقيت رضايت بخش، پايدار و چند بعدی رسيدهاند، آنهايي بودهاند که آگاهانه به دنبال دستيابي به عناصر چهارگانه رفتند. به نظر می رسد اين عده متوجه تناقضی مشهود شده بودند. اين تناقض به ما القا می کند، برای تجربه «زندگی خوب» بايد موفقيت را بر روی پارادايم(1) “محدوديت در هر فعاليت به خاطر کل فعاليتها” يا به بياني «پی گيری منطقی تا حد کفايت» قرار داد. اين اصل در تضاد آشکار با عقيدة مشهوری است که اعتقاد دارد «موفقيت در گروی در هم نورديدن محدوديتها و بيشتر داشتن، بيشتر بودن و بيشتر فعاليت كردن است».
بر اساس نتايج اين پژوهش انسانهای قدرتمند و موفق کسانی هستند که اين موفقيت را از طريق رعايت استادانه اصل محدوديت در همه امور به دست ميآورند. آنها دارای مهارت و استعداد جهش از يک موضوع به موضوع ديگر و يا “انتقال و اتصال” هستند و می توانند به نحوی عميق بر يک وظيفه تا حد احساس رضايت، تمرکز کرده و بعد آن را کنار گذاشته و با احساس کاميابی و افزايش انرژی به فعاليت بعدی بپردازند.
اين افراد موفق، دو ويژگی و مشخصة مشترک داشتند. نخست، آنها موفقيت را به صورت يک تجربة گسترده و پويا از کاميابی در نظر می گرفتند که مشتمل بر همة عناصر چهارگانه بود. آنها موفقيت خود را در گرو يک رسيدن به يك هدف واحد يا طی كردن يک مسير واحد در زندگی قرار نمی دادند. دوم، نمونههای عينی آنها از موفقيت “واقعی” شامل مجموعه کاملاٌ متنوعی بود. آنها در هر حوزهي خاص، براي خود اهداف حداکثر (بزرگ) تعيين نمی کردند، بلکه بعضی از فعاليتهايشان داراي هدف کوچکی بود و برخی ديگر در حدی هدف گذاری شده بود که تلاش مداومی را می طلبيد. محور اصلی موفقيت اين افراد ميزان فعاليت يا دستيابي به پاداش در هر يک از عناصر چهارگانه نبود، بلکه تضمين ترکيب مناسبی از چهار عنصر بود.
راهبرد (روش) کاليدوسکوپ
راهبرد موثر موفقيت را ميتوان با يک کاليدوسکوپ (ابزاری ساده و مکانيکی که دارای يک لنز، آينه و يک لوله دراز حاوی اتاقک جداگانه است) مقايسه می كرد. هر يک از اتاقکها، حاوی قطعات ريز شيشه هستند که با حرکت لوله به طور پيوسته جابجا می شوند. با وجودی که اتاقکها از هم جدا هستند، چشم ما يک تصوير واحد ساخته شده توسط اتاقکهای مختلف را می بيند. آينهها کل مجموعه شيشههای ريز را بازتاب کرده و موجب افزايش و پيچيدگی تصوير ايجاد شده می شوند. اکنون يک کاليدوسکوپ اندکی متفاوتتر يعنی چشمانداز خودتان در مورد يک زندگی موفقيت آميز را مجسم کنيد. اين کاليدوسکوپ هم دارای 4 اتاقک (شادمانی، کاميابی، اهميت و ميراثگذاري) است، که شما می توانيد با افزودن شيشههای ريز درخشان (هدفهای پی گيری شده و تحقق يافته) در طول زندگیتان تصوير خود را هر چه بيشتر، غنیتر و غنیتر سازيد. در اين استعاره، موفقيت يعنی طرح و ساختاری که همه فعاليتهای جداگانه را يک پارچه می سازد. شما بايد مانند کاليدوسکوپ، اين تصوير را به طرف روشنايي بگيريد. با ارزيابی مداوم تصويری که در تمام اتاقکهای چهارگانه ايجاد می کنيد به سرعت می توانيد “حفرههای” موجود در فعاليتهايتان (محلهايي که فکر می کنيد به توجه بيشتری نياز دارند) را مشخص کنيد. کسانی که به موفقيت پايدار می رسند بر يک راهبرد کاليدوسکوپ برای شکل دهی به آرزوهايشان تکيه دارند. آنها فعاليتهای خود را به گونه ای انتخاب می کنند که تصوير حاصله (در کاليدوسکوپ شان) يک تناسب شادی آور را به بيننده القا کند. اين افراد توانايي جدا شدن از يک مقوله به هنگام نياز مقولهای ديگر به توجه را دارند. اين تواناييها به آنها امکان می دهد، به خود بگويند، “نياز ندارم تا حد اشباع به اين مقوله بپردازم، کار در اين مورد کافی است”.
اين دقيقاٌ همان تفکری است که در راهبران بزرگ ديده می شود: آنها کاری را که بايد در هر يک از ابعاد چهارگانه موفقيت انجام شود، پيش بينی می کنند. اين همان چيزی است که بعضی افراد ناموفق فاقد آن هستند. آنها هيچگونه چهار چوبی برای شناسايي و دسته بندی آرزوهای متنوع خود به نحوی که بتوانند اهداف متضاد را در يک ترکيب متناسب قرار دهند ندارند.
ساخت کاليدوسکوپ اختصاصی خودتان
برای ساخت کاليدوسکوپ خود، کار را با طراحي چهارچوب خود آغاز کنيد. يک ورق کاغذ برداريد و 4 دايره متقاطع روی آن رسم کنيد. نام اين دايرهها را شادمانی، کاميابی، اهميت و ميراثگذاري بگذاريد. در هر دايره خود، خانواده، کار و جامعه را فهرست کنيد. اين کار شما را قادر می سازد فهرستی کامل از اين ترکيب تهيه کنيد و نحوة قرارگيری هر قطعه را در هر يک از حوزههای زندگیتان مشخص کنيد. سپس مصاديقی از موفقيتها يا رضايت مندیهای بزرگ خود را فهرست کنيد.
برای مثال به مدرک دانشگاهی خود توجه کنيد، ممکن است احساس کنيد فارغ التحصيلی از دانشگاه يک کاميابی بزرگ و نقطه عطفی در برنامههاي زندگی و شغلیتان است و برای به دست آوردن اين مدرک تلاش و سعی زيادی کردهايد، پس بايد دانشگاه را در اتاقک حصول کاميابی و در کنار “کار” بنويسيد.
ولی اگر دانشگاه برايتان مفهوم ديگری داشت، (مثلاٌ اهميت در خانواده، زيرا والدين يا همسرتان برای آن ارزش قائل بودند) آن وقت چه؟ در اين صورت ممکن بود دانشگاه را در اتاقک اهميت و در کنار “خانواده” قرار می داديد.
منظور اين نيست که زندگی خود را بی هدف به دايرهها و فهرستها تقسيم کنيد، بلکه هدف آن است که به شما کمک کند انواع مختلف رضايتمندیهايي را که تاکنون تجربه کرده ايد مورد ارزيابی قرار داده و برآيند آنها را به دست آوريد. پاسخ اين پرسش معمولاٌ جالب يا پربارتر از چيزی است که انتظار داريد. می توانيد در اين مورد سن و سالتان و دورههای مختلف زندگیتان را در نظر بگيريد.
اکنون به طور تمثيلی می توانيد کاليدوسکوپ خود را در مقابل نور بگيريد. به طور عينی به آن نگاه کرده و پرسشهايي مانند اين پرسشها را مطرح کنيد:
1-نمايه شما چقدر پايدار و منسجم است؟ آيا بعضی از حوزهها خالی هستند؟ آيا بعضی از آنها خيلی پر هستند؟
2-تنوع نمايه شما چقدر است؟ بيشترين موفقيتهای شما شما تاکنون در کجاها بودهاند؟
3-چه چيزی از عملکرد خود ياد گرفته ايد؟ وقت شما صرف چه کارهايي شده؟
در اين جا يک نمونه از کمک راهبرد کاليدوسکوپ را با هم بررسی می کنيم:
مالک يک شرکت بزرگ مستغلاتی (در آمريکا)، در زمينة تصميمگيری دربارة کسب و کار خود مشکل داشت. پس از يک برخورد شديد با فرزند خود و ناآرامیها و سردردهای ضعف آور به اين نتيجه رسيد که بايد مشغله کاری خود را کاهش دهد. او بر خلاف ميل خانوادهاش يک هواپيما خريد و وقت بيشتری را صرف خود و خانواده کرد. اما هنوز ناخشنود بود. او می گفت: می دانم به خاطر شادمانی خود بايد بخشی از شرکتم را بفروشم اما واقعاٌ نميتوانم اين کار را انجام دهم”.
به او پيشنهاد شد فروش شركت را در يک مقوله ديگر، حوزه ای که تقريباٌ خالی به نظر می رسيد، (در کاليدوسکوپ) قرار دهد. چرا به فروش شرکت به جای محملی برای شادمانی، به عنوان يک فعاليت در حوزة ميراث گذاری (اثر گذاری) نگاه نکند؟ بنابراين قطعات با هم جفت وجور شدند. ميراث گذاری به عنوان مبنا قرار دادن کاميابیها و ارزشهای خود برای کمک به ديگران به کسب موفقيت بعد از شما است. او (صاحب شرکت) به ياد مدير جوانی افتاد که در کارهايش خبره و ماهر بود ولی مدرسه را ترک کرده بود. اين شخص به احتمال زياد فرصت سرپرستی و هدايت كار شركت را خواهد پذيرفت و آن را توسعه خواهد داد. پس از نگريستن به موضوع از يک زاوية متفاوت، صاحب شرکت به فروش کسب وکار خود مصممتر شد. شرايطی که طبق آن ميراث گذاری برآورده می شد و زمان جديدی برای پرداختن به ساير عناصر موفقيت ايجاد ميشد.
طبق نتايج اين پژوهش، کاميابان بزرگ قادر هستند با تشخيص اين واقعيت که دارای اهداف چندگانه ای هستند که برای موفقيت واقعی آنها حياتی (ضروری) است و با تعهد کامل به فعاليتهايي که انجام می دهند، کارهاي بزرگی برای خود و ديگران انجام ميدهند. آنها با بهره گيری از اصل “انتقال و اتصال” توجه خود را به يک هدف محدود کرده و در صورت نياز ساير اهداف به توجه بيشتر به سرعت، توجه و انرژی عاطفی و احساسی خود را به آن منتقل می کنند و احساس عدم رضايت به علت عدم توانايي در انجام کامل يک فعاليت را برطرف كرده، با دنبال کردن چرخة توجه به هر مقوله، سرزندگی و شادابی خود را تجديد ميکنند.
چگونه متوجه می شويد وقت توقف فعاليت در يک مقوله و انتقال توجه به مقوله ديگر فرا رسيده است؟ در اين جاست که مفهوم “کافی است” جنبة حياتی پيدا می کند. اگر مفهوم مشخص و قاطعی از تصوير بزرگ در کاليدوسکوپ موفقيت فرد داشته باشيد، تعيين ميزان “حد کفايت” در هر فعاليت جداگانه ای برايتان راحتتر می شود. در آن صورت به جاي از دست دادن انرژي خود برای دستيابي به آمال و آرزوهای بلند پروازانه، هدفهايی قابل دست يابی برای خود تعيين می کنيد. مفهوم “فقط در حد کفايت” پادزهر و داروی اعتياد جامعه به “بيشتر و بيشتر” است. چنين نگرشی به شما امکان می دهد از طريق حصول رضايت خاطر در حوزههای بيشتری از زندگی خود، با انجام کارهای بيشتر و دست يابی به خشنودی بيشتر، انساني موفق باشيد
پينوشت:
1- paradigme: سرمشق يا چهارچوب
برگرفته از نشريه گزيدة مديريت شماره 37