غلبه بدون جنگ

0
486

با وجود صحنه‌های دلخراش جنگ و خشونت و خونریزی، تعداد تماشاچیان فیلم‌های جنگی، همچنان رو به ازدیاد است! بیشتر افراد از تماشای این فیلم­‌ها لذت مي‌برند، خود را به جای قهرمانان آن می‌گذارند، با آنها مي‌میرند یا پیروز، از میدان بیرون می­آیند.

اما علت این همه علاقه و کشش نسبت به جنگ و نسبت به چنین صحنه‌هایی چیست؟ و چرا افراد جذب دیدن آنها می­شوند؟

یکی از دلایل علاقه به صحنه‌های جنگی (که موضوع مقاله ماست) علاقه آشکار یا نهفته­ای است که انسان به داشتن قدرت و پیروز بیرون آمدن از میدان­های مبازره دارد. اگر چه در ظاهر، چیزی مشابه میدان جنگ، در زندگی روزمره ما وجود ندارد (یا کمتر دیده می­شود) اما در حقیقت، بسیاری از داشته­ها و دستاوردهای ما، در اثر نوعی مبارزه پنهانی در میدان­های مخفی به دست آمده‌اند؛ میدانی که در آن، آنکه پرقدرت‌تر است، موفق­تر خواهد بود.

اما معنای پرقدرت نیز، همیشه آنطور که ما در نظر داریم نیست. گاهی ما فاتح یک بحث کوچک و پیش پا افتاده با دوستمان می­شویم. گاهی در یک رقابت جمعی بزرگ مثل کنکور، صاحب رتبه برتر می­شویم و گاهی در مقابل خواسته فرزند کوچکمان سراپا تسلیم می­شویم، آن هم فقط برای اینکه دارد گریه می­کند یا جیغ می­زند!

همه ‌اينها، مثال‌هایی از مبارزه‌اند. مبارزه برای وادارکردن کسی به اطاعت از خودمان، برای به دست آوردن رتبه اجتماعی، افتخار، احساس غرور، حتی محبت، یا شاید هم یک وام بانکی، یک مدرک تحصیلی و یا هر چیز دیگر.

اینک این سؤال مطرح می­شود که آیا شما خود را جزو افراد پرقدرت می­دانید یا نه؟

خیلی از افراد، تصوری خلاف این در مورد خودشان دارند، چون تصور مي‌کنند افراد پرقدرت، همان دیکتاتورها هستند که با ایجاد رعب و وحشت، با زورگویی و اعمال تنبیه­های شدید یا خفیف، بالاخره حرف خود را به کرسی می­نشانند؛ زورگوهایی که با ایرادگیری و خودکامگی، ادای ارباب‌ها را در می‌آورند و رابطه‌شان با سایرین، نوعی رابطه عمودی و از بالا به پایین است و هر طور که می­توانند سعی می­کنند این رابطه عمودی را با پرخاش‌گری، قهر، بی‌حرمتی و توهین حفظ کنند. گرچه ظاهر این افراد، قوی جلوه می­کند اما در واقع عزت‌ نفس پایینی دارند و واقعاً حس نمی­کنند که خودشان ارزشمندند. در نتیجه اگر يك نفر را پیدا کنند که از آنها اطاعت کند، آن وقت احساس می­کنند ارزش دارند و همین احساس، ریشه‌ اين نوع رفتار خودکامانه آنهاست. واقعاً امیدوارم جزء این دسته نباشید، چون در نهایت تنها خواهید‌ماند، اما غیر از اینها، قدرت‌طلب­های دیگری هم داریم که اسمشان را می­گذاریم قدرت‌طلب­های خاموش!

همه ما به نوعی قدرت‌طلب خاموش هستیم و از شما چه پنهان برای بقا (چه بقای فیزیکی و چه بقای روانی) ناچاریم قدرت‌طلب باشیم(1). اما این قدرت چیست و به چه معناست؟

برای تعریف قدرت می­توانیم بگوییم: «کسی بر دیگران قدرت دارد که بتواند آنها را به عملی کردن یا‌ اندیشیدن به شیوه­ای معین وادار نماید، آن هم بدون آنکه آنها در ابتدا، خود طرفدار آن عمل یا‌ اندیشه باشند».

بدین ترتیب، ملاحظه می­کنید که مفهوم «قدرت» در روابط بین افراد تعریف می­شود و در علوم اجتماعی به قدرت فرد، بدون تأثیر در روابط، بهایی داده نمی­شود. نکته جالب این جاست که بدون تلاش، برای اعمال قدرت و نفوذ یا حتی پذیرش قدرت و نفوذ دیگران نمی­توان با آنها ارتباط برقرار کرد. به همین دلیل تلاش برای اعمال قدرت، یکی از نیازهای اساسی انسان است و اگر او به شکلی هدفمند بتواند بر دیگران و بر رویدادهای برجسته پیرامون خود اثر بگذارد، در واقع به احساس رضایت و ارزشمندی و شایستگی شخصی دست یافته است و بالعکس اگر در پهنه روابط متقابل اجتماعی از قدرتی برخوردار نباشد، به زودی درگیر احساس بی­ارزشی می­شود.

شاید به همین علّت است که افراد از هر راهی، برای قدرت طلبی و اعمال نفوذ بر دیگران، استفاده می­کنند. برای مثال برخی از افراد، به ظاهر آرام، مظلوم و فرمانبردارند و هرچه طرف مقابل از آنها می­خواهد انجام می­دهند، اما با همین آرامش و فرمانبرداری، چنان در دل او رخنه کرده و جا خوش می­کنند که به مرور طرف مقابل را تسلیم خواسته­ها و تمایلات خود می­کنند. بعضی دیگر، با استفاده از قدرت کلام، دیگران را تحت تأثیر قرار داده و وادار به اطاعت می‌کنند. عده­ای با ارائه استدلال­های منطقی، اعمال نفوذ می­کنند و دیگران را خلع سلاح می­نمایند، برخی نیز از قدرت تخصص و کاردانی خود مدد می­جویند تا دیگران را تسلیم کنند، مثل یک پزشک که به مدد دانش خود افراد را وادار به مصرف دارو یا انجام عمل جراحی یا … می­نماید.

به هرحال، هرکس از راهی وارد می­شود تا طرف مقابل خود را تسلیم، یا وادار به اطاعت کند. بدین‌ ترتیب اگر از فاصله دورتری به انسان­ها نگاه کنیم، آنها را در هر لحظه در حال تسلیم شدن به فردی دیگر یا تسلیم کردن فردی دیگر به خود می­بینیم و این زنجیره همچنان ادامه دارد مگر در جایی که افراد به آن درجه از پختگی، آگاهی و عمل رسیده باشند که سعادت خود را در گرو تسلیم حقیقی به مبدأ آفرینش، یعنی به خداوند بدانند و در جهت آن کوشش کنند.

شما در روابط خود، از چه نوع قدرتی استفاده می­کنید؟

اینک با این مسئله روبه رو هستیم که کشف کنیم شیوه ما در اعمال قدرت چيست؟ آیا قهر می­کنیم، سکوت اختیار می­کنیم، داد می­زنیم، زور می­گوییم، یا خود را لوس می‌کنیم؟!!

هر روشی که داریم، باید کشف کنیم تا چه دامنه و گستره‌ای را پوشش می­دهد؟ آیا در همه جا کاربرد دارد، یا تنها برای نفوذ در افراد بخصوصی مورد استفاده قرار می­گیرد؟

برای مثال، کسی که عادت کرده خود را لوس کند تا مادر و پدرش را تسلیم اراده خود نماید، احتمالاً در جلب توجه همکار یا رئیس اداره خود موفق نخواهد بود و ناچار است از شیوه­ دیگری استفاده کند و این بدین معنی است که دامنه اثر روش او، بسیار محدود است.

متأسفانه اکثر ما، روش قدرت نمایی و اعمال نفوذ خود را نمی­شناسیم، ولی ناخودآگاه و برحسب‌ تربیت و شرایطی که در آن رشد کرده­ایم، از آن استفاده می­کنیم. شناسایی این روش، به ما کمک می­کند هر زمان که لازم باشد، آن را تغییر دهیم و روشی سریع‌تر یا پرقدرت­تر را جایگزین نماییم، چرا که قدرت هم‌ مانند انرژی، اشکال گوناگونی دارد که قابل تبدیل به شکل یا انواع دیگر است، اما به خاطر داشته باشید که لزوماً خشن­ترین یا ضربه زننده‌ترین روش، کارآمدترین روش نیست، چرا که ” بالاترین درجه از هنر جنگاوری، در غلبه بدون جنگ بر دشمن است” ، مگر در جایی که جنگ، تنها و آخرین راه حل باشد.

پي‌نوشت:

1- توجه داشته باشيد كه مفهوم قدرت‌طلبي كه در اين مقاله مطرح شده بازگشايي مفهومي وسيع و فراگير در روانشناسي انساني است و منافاتي با ديدگاه برنده_برنده كه در بازار كار،‌ معاملات و روابط كاري مطرح مي‌شود (و ديدگاه قابل تأملي هم هست) ندارد. از اين ديدگاه، خودِ روش برنده برنده نيز نوعي اعمال قدرت براي وادار سازي طرف مقابل به همكاري است كه بر اساس توافق شكل مي‌گيرد و طرفين در حقيقت با هم توافق مي‌كنند كه طي معامله، در اعمال قدرت با هم مساوي باشند تا به موفقيت برسند.

نوشته:‌ (ركسانا خوشابي)