با وجود صحنههای دلخراش جنگ و خشونت و خونریزی، تعداد تماشاچیان فیلمهای جنگی، همچنان رو به ازدیاد است! بیشتر افراد از تماشای این فیلمها لذت ميبرند، خود را به جای قهرمانان آن میگذارند، با آنها ميمیرند یا پیروز، از میدان بیرون میآیند.
اما علت این همه علاقه و کشش نسبت به جنگ و نسبت به چنین صحنههایی چیست؟ و چرا افراد جذب دیدن آنها میشوند؟
یکی از دلایل علاقه به صحنههای جنگی (که موضوع مقاله ماست) علاقه آشکار یا نهفتهای است که انسان به داشتن قدرت و پیروز بیرون آمدن از میدانهای مبازره دارد. اگر چه در ظاهر، چیزی مشابه میدان جنگ، در زندگی روزمره ما وجود ندارد (یا کمتر دیده میشود) اما در حقیقت، بسیاری از داشتهها و دستاوردهای ما، در اثر نوعی مبارزه پنهانی در میدانهای مخفی به دست آمدهاند؛ میدانی که در آن، آنکه پرقدرتتر است، موفقتر خواهد بود.
اما معنای پرقدرت نیز، همیشه آنطور که ما در نظر داریم نیست. گاهی ما فاتح یک بحث کوچک و پیش پا افتاده با دوستمان میشویم. گاهی در یک رقابت جمعی بزرگ مثل کنکور، صاحب رتبه برتر میشویم و گاهی در مقابل خواسته فرزند کوچکمان سراپا تسلیم میشویم، آن هم فقط برای اینکه دارد گریه میکند یا جیغ میزند!
همه اينها، مثالهایی از مبارزهاند. مبارزه برای وادارکردن کسی به اطاعت از خودمان، برای به دست آوردن رتبه اجتماعی، افتخار، احساس غرور، حتی محبت، یا شاید هم یک وام بانکی، یک مدرک تحصیلی و یا هر چیز دیگر.
اینک این سؤال مطرح میشود که آیا شما خود را جزو افراد پرقدرت میدانید یا نه؟
خیلی از افراد، تصوری خلاف این در مورد خودشان دارند، چون تصور ميکنند افراد پرقدرت، همان دیکتاتورها هستند که با ایجاد رعب و وحشت، با زورگویی و اعمال تنبیههای شدید یا خفیف، بالاخره حرف خود را به کرسی مینشانند؛ زورگوهایی که با ایرادگیری و خودکامگی، ادای اربابها را در میآورند و رابطهشان با سایرین، نوعی رابطه عمودی و از بالا به پایین است و هر طور که میتوانند سعی میکنند این رابطه عمودی را با پرخاشگری، قهر، بیحرمتی و توهین حفظ کنند. گرچه ظاهر این افراد، قوی جلوه میکند اما در واقع عزت نفس پایینی دارند و واقعاً حس نمیکنند که خودشان ارزشمندند. در نتیجه اگر يك نفر را پیدا کنند که از آنها اطاعت کند، آن وقت احساس میکنند ارزش دارند و همین احساس، ریشه اين نوع رفتار خودکامانه آنهاست. واقعاً امیدوارم جزء این دسته نباشید، چون در نهایت تنها خواهیدماند، اما غیر از اینها، قدرتطلبهای دیگری هم داریم که اسمشان را میگذاریم قدرتطلبهای خاموش!
همه ما به نوعی قدرتطلب خاموش هستیم و از شما چه پنهان برای بقا (چه بقای فیزیکی و چه بقای روانی) ناچاریم قدرتطلب باشیم(1). اما این قدرت چیست و به چه معناست؟
برای تعریف قدرت میتوانیم بگوییم: «کسی بر دیگران قدرت دارد که بتواند آنها را به عملی کردن یا اندیشیدن به شیوهای معین وادار نماید، آن هم بدون آنکه آنها در ابتدا، خود طرفدار آن عمل یا اندیشه باشند».
بدین ترتیب، ملاحظه میکنید که مفهوم «قدرت» در روابط بین افراد تعریف میشود و در علوم اجتماعی به قدرت فرد، بدون تأثیر در روابط، بهایی داده نمیشود. نکته جالب این جاست که بدون تلاش، برای اعمال قدرت و نفوذ یا حتی پذیرش قدرت و نفوذ دیگران نمیتوان با آنها ارتباط برقرار کرد. به همین دلیل تلاش برای اعمال قدرت، یکی از نیازهای اساسی انسان است و اگر او به شکلی هدفمند بتواند بر دیگران و بر رویدادهای برجسته پیرامون خود اثر بگذارد، در واقع به احساس رضایت و ارزشمندی و شایستگی شخصی دست یافته است و بالعکس اگر در پهنه روابط متقابل اجتماعی از قدرتی برخوردار نباشد، به زودی درگیر احساس بیارزشی میشود.
شاید به همین علّت است که افراد از هر راهی، برای قدرت طلبی و اعمال نفوذ بر دیگران، استفاده میکنند. برای مثال برخی از افراد، به ظاهر آرام، مظلوم و فرمانبردارند و هرچه طرف مقابل از آنها میخواهد انجام میدهند، اما با همین آرامش و فرمانبرداری، چنان در دل او رخنه کرده و جا خوش میکنند که به مرور طرف مقابل را تسلیم خواستهها و تمایلات خود میکنند. بعضی دیگر، با استفاده از قدرت کلام، دیگران را تحت تأثیر قرار داده و وادار به اطاعت میکنند. عدهای با ارائه استدلالهای منطقی، اعمال نفوذ میکنند و دیگران را خلع سلاح مینمایند، برخی نیز از قدرت تخصص و کاردانی خود مدد میجویند تا دیگران را تسلیم کنند، مثل یک پزشک که به مدد دانش خود افراد را وادار به مصرف دارو یا انجام عمل جراحی یا … مینماید.
به هرحال، هرکس از راهی وارد میشود تا طرف مقابل خود را تسلیم، یا وادار به اطاعت کند. بدین ترتیب اگر از فاصله دورتری به انسانها نگاه کنیم، آنها را در هر لحظه در حال تسلیم شدن به فردی دیگر یا تسلیم کردن فردی دیگر به خود میبینیم و این زنجیره همچنان ادامه دارد مگر در جایی که افراد به آن درجه از پختگی، آگاهی و عمل رسیده باشند که سعادت خود را در گرو تسلیم حقیقی به مبدأ آفرینش، یعنی به خداوند بدانند و در جهت آن کوشش کنند.
شما در روابط خود، از چه نوع قدرتی استفاده میکنید؟
اینک با این مسئله روبه رو هستیم که کشف کنیم شیوه ما در اعمال قدرت چيست؟ آیا قهر میکنیم، سکوت اختیار میکنیم، داد میزنیم، زور میگوییم، یا خود را لوس میکنیم؟!!
هر روشی که داریم، باید کشف کنیم تا چه دامنه و گسترهای را پوشش میدهد؟ آیا در همه جا کاربرد دارد، یا تنها برای نفوذ در افراد بخصوصی مورد استفاده قرار میگیرد؟
برای مثال، کسی که عادت کرده خود را لوس کند تا مادر و پدرش را تسلیم اراده خود نماید، احتمالاً در جلب توجه همکار یا رئیس اداره خود موفق نخواهد بود و ناچار است از شیوه دیگری استفاده کند و این بدین معنی است که دامنه اثر روش او، بسیار محدود است.
متأسفانه اکثر ما، روش قدرت نمایی و اعمال نفوذ خود را نمیشناسیم، ولی ناخودآگاه و برحسب تربیت و شرایطی که در آن رشد کردهایم، از آن استفاده میکنیم. شناسایی این روش، به ما کمک میکند هر زمان که لازم باشد، آن را تغییر دهیم و روشی سریعتر یا پرقدرتتر را جایگزین نماییم، چرا که قدرت هم مانند انرژی، اشکال گوناگونی دارد که قابل تبدیل به شکل یا انواع دیگر است، اما به خاطر داشته باشید که لزوماً خشنترین یا ضربه زنندهترین روش، کارآمدترین روش نیست، چرا که ” بالاترین درجه از هنر جنگاوری، در غلبه بدون جنگ بر دشمن است” ، مگر در جایی که جنگ، تنها و آخرین راه حل باشد.
پينوشت:
1- توجه داشته باشيد كه مفهوم قدرتطلبي كه در اين مقاله مطرح شده بازگشايي مفهومي وسيع و فراگير در روانشناسي انساني است و منافاتي با ديدگاه برنده_برنده كه در بازار كار، معاملات و روابط كاري مطرح ميشود (و ديدگاه قابل تأملي هم هست) ندارد. از اين ديدگاه، خودِ روش برنده برنده نيز نوعي اعمال قدرت براي وادار سازي طرف مقابل به همكاري است كه بر اساس توافق شكل ميگيرد و طرفين در حقيقت با هم توافق ميكنند كه طي معامله، در اعمال قدرت با هم مساوي باشند تا به موفقيت برسند.
نوشته: (ركسانا خوشابي)