غرهايتان را به مسئله تبديل كنيد!

0
481

من كارم را دوست ندارم! من محيط كارم را دوست ندارم! من از طولاني بودن ساعات كارم خسته شده‌ام! من در كارم موفق نيستم! اي كاش شغل ديگري داشتم! همه‌ي وقت من در راه هدر مي‌رود. كارم خيلي يكنواخت است. من اصلاً كار كردن را دوست ندارم! و …
من افراد زيادي را سراغ دارم كه به يكي از اين دلايل كارشان را بوسيده و كنار گذاشته‌اند و افراد خيلي زيادتري را هم سراغ دارم كه به يكي از همين دلايل، محيط كار را به چشم يك بازداشت‌گاه يا شكنجه‌گاه نگاه مي‌كنند و به خاطر نياز مالي يا ترس‌هايي كه دارند، همچنان به كار ادامه مي‌دهند اما نه انگيزه دارند، نه علاقه. در نتيجه سال‌ها بدون خلاقيت و بدون لذت و آرامش به كار خود مي‌چسبند، نه آن را رها مي‌كنند و نه خود رها مي‌شوند!
به همين دليل مي‌خواهم به همه‌ي كساني كه شاغل‌اند و البته به نوعي از كار خود ناراضي هستند، يك پيشنهاد ساده بدهم. پيشنهاد اين است: از خودتان بپرسيد بزرگترين شكايت شما از شغلتان چيست؟ وقتي آن شكايت را پيدا كرديد چند دقيقه فكر كنيد و ببينيد آيا مي‌توانيد شكايت خود را به يك مسئله تبديل كنيد و بعدش هم براي حل مسئله راه‌حل يا راه‌حل‌هايي پيدا كنيد؟ تجربه نشان مي‌دهد تقريباً همه‌ي كساني كه كمي جدي‌تر با اين پيشنهاد ساده روبه‌رو مي‌شوند، به سرعت مي‌توانند به جاي گله و شكايت، مسئله‌اي طرح كنند و بعدش هم خودشان به راه‌حل‌هاي ساده و جالبي برسند. راه‌حل‌هايي كه گاه پيشرفت‌هاي شغلي غيرمنتظره‌اي برايشان به وجود آورده يا حداقل آرامش آنها را در محيط كار، بيشتر مي‌كند. به چند نمونه توجه كنيد:
شكايت اول: محيط كارم خيلي كسل كننده است. راهروهاي طولاني و سرد، اتاق‌هاي خشك و رسمي، ميز و صندلي‌هاي قديمي بدرنگ، ديوارهاي ترك‌خورده و … . حدود 8 ساعت در اين محيط كسالت‌آور كار مي‌كنم. اگر ‌چه كارم را دوست دارم اما اين محيط واقعاً مرا آزار مي‌دهد.
آيا مي‌تواني اين شكايت را به مسئله تبديل كني؟
چگونه مي‌توان يك محيط كسالت‌بار و سرد كاري را تبديل به يك محيط دلنشين و گرم كاري كرد؟ و راه‌حل؟
با خريدن چند گلدان كوچك، يك گياه پيچك كه ترك ديوار را بپوشاند، چند قاب ظريف با عكس‌هاي گل و منظره، يك قوطي رنگ براي رنگ زدن ميز و صندلي‌ها، يك قاليچة كوچك براي كف اتاق و تعدادي لوازم‌التحرير خانگي، مثل جامدادي رنگي و … اتاق كار تغيير عجيبي كرد. جالب‌تر اين بود كه همكاران ديگر با ديدن اين اتاق و فضاي آن تصميم گرفتند مشابه همين تغييرات را به سليقه خود در اتاق‌هاي ديگر پياده كنند و كل اداره، رنگ ديگري گرفت.
شكايت دوم: محل كارم از منزل خيلي دور است. رفت و برگشتم حدود سه ساعت طول مي‌كشد. جداً خسته كننده است.
آيا مي‌تواني اين شكايت را به مسئله تبديل كني؟ بعد از كمي فكر كردن: بله، چگونه مي‌توان از 3 ساعت زماني كه در راه هستم بهترين استفاده را داشته باشم؟
و راه‌حل: وقتي با سرويس رفت و آمد مي‌كنم، كتاب و روزنامه به همراه مي‌برم و تا رسيدن به محل كار مطالعه مي‌كنم. موقع برگشتن يا در سرويس مي‌خوابم و يا اگر خوابم نيايد براي ساير شكايت‌هايي كه از محيط كار يا منزل دارم راه‌حل پيدا مي‌كنم. اگر با ماشين خودم رفت و آمد كنم، از نوارهاي آموزشي استفاده مي‌كنم. با بعضي ديگر از همكاران قرار گذاشته‌ام كه هر كدام يك سري نوار آموزشي تهيه كنيم و به نوبت به همديگر قرض بدهيم تا در راه آنها را گوش كنيم و از ترافيك حداكثر استفاده را ببريم.
شكايت سوم: محيط كارم هيچ امكاناتي براي اوقات فراغت يا ورزش در اختيار ما قرار نمي‌دهد، مديران به فكر رفاه ما نيستند و همه‌اش دم از كمبود بودجه مي‌زنند. آيا مي‌تواني اين شكايت را به مسئله تبديل كني؟ بله، چگونه مي‌توانم موافقت مديرم را براي در اختيار گذاشتن امكانات تفريحي ـ ورزشي جلب كنم؟
و راه‌حل: راستش خوب كه فكر كردم ديدم هرگز چنين درخواستي را با مديرم مطرح نكرده‌ام و هميشه فرض را بر اين گذاشته‌ام كه خودش بايد همة نيازهاي ما را بداند. بنابراين به عنوان اولين قدم نامه‌اي نوشتم و مؤدبانه درخواست خود را به صورت پيشنهاد، با دليل كافي مطرح كردم. دو سه روز بعد مديرم مرا فراخواند و گفت با پيشنهادم موافق است و خيلي متأسف شده كه چرا خودش به اين موضوع توجه نداشته است. او با مرجع بالاتر خود صحبت كرد و توانست يك زمين فوتبال كه متعلق به شعبه‌ي ديگري از سازمان بود را براي دو روز در هفته در اختيار بگيرد، اما كماكان به دليل كمبود بودجه نمي‌توانست كار ديگري انجام دهد. در اين‌جا من مسئله را به شكل جديدي براي خود طرح كردم؛ آيا راهي وجود دارد كه بودجه يا تن‌خواهي براي اين كار فراهم شود؟ و راه‌حل؟ راستش راه‌حلي پيدا نكردم اما با يك پيشنهاد جديد به مديرم مراجعه كردم: آيا مي‌توانم از فكر همكاران كمك بگيرم تا راهي براي تأمين هزينه تفريحات پيدا شود؟ مديرم موافقت كرد، منتها سرپرستي كار را به خودم واگذار كرد. قبول كردم و يك طوفان ذهني(1) دسته جمعي در اداره راه انداختم تا از مجموع راه‌حل‌هايي كه همكاران ارائه مي‌دهند، به يك راه ‌حل بهتر برسيم. بالاخره راه‌حل پيدا شد. يكي از همكاران پيشنهاد كرد از پاركينگ بزرگ محل كارمان كه از قضا در وسط يك مركز تجاري بازاري بدون پاركينگ واقع شده، به عنوان پاركينگ عمومي استفاده كرده و ورودي بگيريم. هماهنگي‌هاي لازم با مراجع بالاتر توسط مديرمان انجام شد و از وجوه دريافت شده برنامه‌هاي تفريحي و حتي مسافرتي خانوادگي، استفاده از استخر، نمايش فيلم و… به راه افتاد. خودم هم باورم نمي‌شد كه توانسته‌ام چنين كاري را به نتيجه برسانم!
به نظرم ديگر لازم نيست شكايت‌هاي كاري را برايتان بگويم، در عوض مي‌خواهم پيشنهاد كنم كه خودتان ساير شكايت‌هايي را كه در حوزه‌ي تحصيل، خانواده و ساير مسايل و مشكلات داريد، با همين روش به صورت مسئله در آوريد و راه‌حل برايشان پيدا كنيد.
من يكي كه اين را خوب فهميده‌ام كه با غر زدن هيچ كاري درست نمي‌شود. غر‌ زدن را به مسئله طرح كردن تبديل كنيد، پشت موانع نمانيد و باور كنيد كه هر مشكلي راه‌ حلي دارد. از همين حالا شروع كنيد.
حالا كه اين روش را خوب ياد گرفتيد بگوييد با اين شكايت‌ها چه مي‌توان كرد:
ـ از دست همكارم خسته شده‌ام او هميشه مرا جلوي جمع تحقير مي‌كند.
ـ همسرم پرخاش‌گر است، همه كارها را مي‌خواهد با داد و فرياد به نتيجه برساند. آبرويم را جلوي همسايه‌ها برده است.
ـ فرزند 10 ساله‌ام درس نمي‌خواند. از بس گفتم برو مشقت را بنويس و درست را بخوان، ‌زبانم مو در‌آورده.
ـ من اين درس رياضي لعنتي را ياد نمي‌گيرم، خيلي سخت است، حوصله‌اش را ندارم.

پي نوشت:
1ـ منظور از طوفان ذهني، روشي است كه افراد در رابطه با مسئله يا مشكل مورد نظر هر راه‌حلي (درست يا غلط) را كه به ذهنشان مي‌رسد بازگو مي‌كنند. اين راه‌حل‌ها نوشته مي‌شوند و سپس گزينه‌هاي منفي يا نامناسب رد شده و گزينه‌هاي مناسب، بررسي و انتخاب مي‌شوند.