عشق را به زنجير بدل نكن!

0
330

 

شما همراه زاده‌ايد و همراهيد تا ابد.
همراهيد تا آنگاه كه بال‌هاي سپيد مرگ
توالي روزها‌تان پريشان كند.
آري همراهيد

حتي در سكوت و صلابت خيال خداوند،
اما در ميانة اين همراهي، جدايي بايد
هان! به شميم عطرآگين ملكوت اجازه دهيد
تا در ميان شما به رقص آيد
و دوست بداريد!
اما عشق را به زنجير بدل نكنيد
جان‌هاي شما چون دو سرزمين بايد و دريایش در ميان

جام يكديگر پر كنيد اما از يك جام ننوشيد.
از نان خود به هم بدهيد اما هر دو از يك نان مخوريد،
همگام با هم نغمه بسازيد، پاي بكوبيد و شادمان باشيد،
اما امان دهيد تا هر يك در حريم خلوت خويش آسوده باشد و تنها.
همانند تارهاي چنگ كه هر كدام تنهايند
اما به كار يك ترانة واحد در ارتعاش.
دل سپردن حكايتي است دلپذير
اما دل را شايد به اسارت دادن
كه تنها دست‌هاي زندگي خانة دل است و بس
در كنار هم بايستيد اما نه بسيار نزديك
كه ستون‌هاي معبد به جدايي استوارند.
و بلوط و سرو در ساية هم سر به آسمان نكشند.

جبران خليل جبران