بسياري از انسانها گمان ميكنند ازدواج، غايت و نهايت همهي آمال و خواستههاي آنان است و مدتها آرزوي يافتن همسري ايدهآل را در ذهن ميپرورانند. آرزويي كه در اغلب موارد، برآورده نشده باقي ميماند! اگر با دقت بيشتر، به اطراف خود نگاه كنيم با زوجهايي روبرو ميشويم كه اگر چه در كنار يكديگر زندگي ميكنند اما اصلاً احساس خوشحالي و خوشبختي نميكنند. زندگي آنها يكنواخت و كسالت بار است. هيجان و جذابيتي ندارد و حتي گاه بسيار خشن و غيرقابل تحمل ميشود. اما آيا اين زوجها، هرگز در آرزوي داشتن همسري دلخواه يا ايدهآل نبودهاند؟
جاي تأسف دارد كه خيلي از زن و شوهرها، تنها به خاطر فرزندانشان در زندگي مشترك باقي ميمانند، يا از ترس سرزنش اطرافيان و ملامتهاي اجتماعي به زندگي ادامه ميدهند. تعدادي از زن و شوهرها نيز به خاطر نداشتن امكانات مالي، زندگي را تحمل ميكنند و بعضي از آنها تنها به ظاهر باهماند و در حقيقت تنهايند و هر يك كار خود را ميكند و همراهي، همفكري يا همدلي ميان آنها وجود ندارد. با اين اوصاف آيا داشتن يك ازدواج خوب و مناسب كه تا حد زيادي براي هر دو طرف رضايتبخش باشد در عالم واقعيات، غير ممكن است؟ و آيا داشتن همسري كه در كنار او اٌنس و مهرباني و درك متقابل را بتوان تجربه كرد، تنها يك خواب و خيال است؟
“و باز يكي از آيات لطف الهي آن است كه براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد كه در برِ او آرامش يافته و با هم اٌنس گيريد وميان شما رأفت و مهرباني برقرار نمود و در اين امر براي مردم اهل تفكر، علم و حكمت حق آشكار است؟ (سورهي روم آيهي21)
ميدانيم كه اكثر ما از اين كلام آسماني، فاصله زيادي داريم، اما علت چيست و چرا ازدواجهاي رايج در جوامع كنوني، برآورده كنندهي حداقلاحساس اٌنس و آرامش درطرفين، نيستند؟
يكي از علتها، كليشه شدن ازدواج است. در جامعهي ما در بسياري موارد، ازدواج تبديل شده به جمع آوري تعدادي اثاثيهي جديد و مدرن كه در يك آپارتمان چيده ميشود و دو نفر از روي هيجان كاذب، اجبار خانواده، پيشگيري از حرفها و مزاحمتهاي آتي مردم با هم به آنجا پناه ميبرند!
در اين كليشه بيشتر مسايل ظاهري اهميت دارد: چهره خوب، امكانات مالي خوب، وسايل خوب، منزل خوب، تحصيلات خوب و…
در واقع براي كاري كه تداوم آن به درون و باطن افراد مربوط است، ما به ظاهر اكتفا ميكنيم و ميخواهيم با معيارهاي مربوط به ظاهر، جوابگوي باطن و درون خود باشيم به همين دليل هم ديري نميگذرد كه انواع مسايل و مشكلات و ناسازگاريها آشكار ميشود. غير از وسايل و لوازم منزل و قيافه و شغل و تحصيلات خوب، چيزهاي ديگري هم براي زندگي مشترك لازم است!
امروزه متخصصان زيادي، تحت عناوين روانشناس و… سعي دارند اصول برقراري ارتباط مؤثر ميان زن و شوهرها را آموزش دهند و كتابهاي زيادي براي تشخيص و حل مشكلات روابط زناشويي نوشته و تنظيم كردهاند كه برخي حاصل سالها تجربه و تحقيق روي زوجهاي گوناگوناند. اين كتب عمدتاً بر افزايش درك مقابل، افزايش مهارتهاي ارتباطي، نحوهي صحيحِ گفتن و شنيدن، دريافت پيام از روشهاي غير كلامي و… افزايش شناخت خود و طرف مقابل، عادات و رفتارهاي متقابل، نزديك سازي فرهنگ دو طرف و افزايش همدلي و همفكري استوارند.
در واقع افراد زيادي به عنوان متخصص، براي حفظ دوام خانوادهها، پيشگيري از طلاق و تبعات آن و در نهايت حفظ سلامت جامعه، دست اندركارند تا زن و شوهرها همديگر را بهتر درك كنند، بهتر با هم ارتباط برقرار كنند، شناخت بيشتري از همديگر پيدا كنند و…
اما اينك اين سؤال مطرح ميشود كه دو نفر كه همديگر را درك نميكنند، نميتوانند ارتباط سيال و متقابل داشته باشند و همديگر را نميشناسند، اصلاً چرا با هم ازدواج كردهاند؟!
باورش سخت است ولي متأسفانه كمتر انتخابي در جامعه ي ما، به اندازهي انتخاب همسر، دستخوش مؤلفههاي تصادفي، كليشهاي و مادي شده است. در هر شراكت ديگري، احتياط بيشتري صورت ميگيرد، احتياطي كه در ازدواج، يعني در طولاني مدتترين شراكت زندگيمان كاملاً ناديده گرفته شده است.
انتخاب همسر
اما ببينيم در انتخاب همسر چه مؤلفههايي را بايد در نظر داشته باشيم. قبل از هر چيز:
“در انتخاب همسرت خود نهانياش را ببين نه خودنمايياش را، كه اكثر فريب خودنماييها را ميخورند. “(1)
ما نه تنها فريب خودنماييها را ميخوريم بلكه اكثراً درگير و شيفتهي همين خودنماييها هستيم. نماهاي ظاهري با ابعادي وسيع وچشمگير!
اين نماها تنها مسايل مادي نظير آنچه كه گفته شد را در بر نميگيرد، بلكه بسيار فراتر از آن است. تصاوير ظاهري كه ما از انسانها ميبينم، اغلب آنها را به عنوان افرادي قدرتمند، مهربان، فهيم، راستگو، ،صادق، بزرگ منش، مستقل و با اعتماد به نفس ارائه ميكند. اما آيا باطن آنها هم همين است؟
يوگاناندا ميگويد اگر با عدهي زيادي از انسانهاي بهنجار و عادي، خوش لباس و ظاهراً سالم و خوش برخورد روبهرو شويم و از قدرت شهودي برخوردار باشيم و بتوانيم درون آنها را ببينيم به شدت شگفت زده و متأثر ميشويم. زيرا عدهاي را ميببينيم با مغزهاي رشد نيافته، چسبيده به بدني پراشتها و نفسپرست. عدهاي با بدن پژمرده با بازوهايي فعال و بسيار پركار، با تلاشي بيش از حد متعارف و گروهي احتمالا ً با مغزهاي بزرگ و خلاق، ولي با بدنهايي فاقد حس و عاطفه و عدهاي داراي مغز و بدني هنجار اما با پاهايي فلج و فاقد تسلط بر نفس و همينطور الي آخر. اين تصوير اگرچه كمي زشت است اما ما را با اين واقعيت روبهرو ميكند كه چقدر بد است كه تنها به ظاهر افراد بسنده كنيم. در واقع وقتي در سطح ظاهر باقي ميمانيم و پشت نقاب همديگر را نميبينيم، درست مثل آن است كه نقاب را به عنوان همسر، انتخاب ميكنيم نه خود فرد را و البته بعداً ناچاريم با خود فرد زندگي كنيم، چون سرانجام نقاب برداشته ميشود و چهره حقيقي رخ مينمايد.
خود نهاني ميتواند نه تنها شامل بخشهايي از شخصيت و ويژگيهاي فرد باشد كه ناخواسته، نادانسته، يا به دليل شرايط خاص موجود و خلاصه بدون غرض و منظور، از ديگري پنهان مانده، بلكه شامل مواردي نيز ميشود كه عمداً جلوي آشكاري آنها گرفته شده است و فرد چون ميداند مقبوليت فردي يا اجتماعي او با روشن شدن چنين ويژگيهايي مخدوش ميشود به عمد جلوي بروز آنها را گرفته تا شانس خود را براي ازدواج از دست ندهد. از طرفي برخي صفات و ويژگيها هم هستند كه اصولاً دريافت و درك آنها نيازمند بررسي عميقتر و باطنيتر است و شايد براي خود فرد نيز تا مدتها پنهان بماند، نظير قصدها و اهداف دروني و حقيقي افراد در زندگي، اينكه نگاه آنها به زندگي و حياتشان چگونه است؟ حركت حقيقي آنها چه سمت و سويي دارد، و نهايتاً قابليتها و نقاط ضعف آنها چيست و چه اثري بر رسيدن آنها به هدف دارد.
مولانا ميگويد:
خلق پنهان زشتشان و خوبشان ميزند در دل به هر دم كوبشان
بهر غسل ار در روي در جويبار بر تو آسيبي زند در آب خار
گر چه پنهان خار در آب است پست چونكه در تو ميخلد داني كه هست
به نظر ميرسد ازدواج خطرناكترين جايگاهي باشد كه در آن بتوان به ظاهر فرد بسنده كرد، چون به زودي باطن آن آشكار شده و خار پنهان
درآن، وجود ما را زخمي خواهد كرد!
اما چگونه ميتوان خود نهاني را ديد؟
پيش از آن كه ببينيم چگونه ميتوان خود نهاني را ديد شايد بهتر باشد به اين نكته بپردازيم كه چرا اكثر افراد اصولاً در پي ديدن خود نهاني نبوده و بيشتر، مؤلفههاي ظاهري طرف مقابل را مد نظر قرار ميدهند؟
يكي از علتهاي اصلي اين معضل، اين است كه متأسفانه جايگاه حقيقي و باطن ازدواج، هنوز آنطور كه بايد و شايد شناخته نشده است. براي بسياري از جوانان (خصوصاً در سنين پايينتر) ازدواج جذابيتهاي كاذبي دارد كه به مراسم و جشن عروسي و زرق و برقهاي پيراموني آن يا به روابط جنسي برميگردد و حقيقت ازدواج و اين كه كيفيت زندگي يك عمر آنها در حال رقم خوردن است، در پشت اين زرق و برق دروغين پنهان ميماند.
اين ديدگاه تا حدودي ناشي از آموزشها و تربيتهاي غلطي است كه از سوي والدين و جامعه به افراد انتقال مييابد. بدين معنا كه دراكثر مواقع، كمتر در مورد هدف واقعي ازدواج يا نحوهي صحيح انتخاب همسر صحبت ميشود و عمدتاً كودكان و نوجوانان شاهد سخناني هستند كه در مورد محل برگزاري مراسم ازدواج، ميزان خريد طرفين، ماه عسل و … رد و بدل ميشود. به همين دليل نگرش غالب شكل گرفته در نسل آمادهي ازدواج، اغلب به سمت ظواهر پيش ميرود و حوزههايي نظير زيبايي ظاهر، امكانات مالي، شرايط فيزيكي زندگي و نظاير اينها را در بر ميگيرد و حتي مسائل و مشكلات ازدواج نيز در همين حوزه تعريف ميشود، نه در بخش اصلي كه مربوط به انتخاب همسر يعني شريك هميشگي زندگي است. به همين دليل وقتي افراد كسي را از روي ظاهر قيافه، هيكل، رفتار، تحصيلات و امكانات مالياش ميپسندند واقعاً متوجه نيستند كه هنوز خود او را نپسنديدهاند و آنچه مورد خوشامد آنهاست صرفاً همان نقاب فريبنده است كه هر آن ممكن است از چهره برداشته شود.
علت ديگر عدم توجه به خود نهاني افراد، احتمالآً از يك انكار يا دروغ بزرگ ناشي ميشود، دروغي كه فرد به خودش ميگويد و باعث ميشود حقيقتي را كه حتي تا حدودي لمس كرده، به شدت انكار كند.
شايد بيشتر افراد در تصاوير ذهني و در رؤياهاي خود آرزومند داشتن يك ازدواج ايدهآل و رضايتبخشاند، اما جستجو براي دست يافتن به چنين ازدواجي، گاه چنان نااميد كننده به نظر ميرسد كه فرد ترجيح ميدهد براي رهايي از خستگي و نااميدي، چشم خود را بر واقعياتي كه آنها را كم و بيش لمس كرده ببندد. خود را فريب دهد و با دستاويز قرار دادن ظاهر مناسب طرف مقابل، انتخاب و تصميم خود را توجيه كرده و تن به ازدواج دهد. در چنين حالتي ديري نميگذرد كه عدم تناسبها آشكار ميشود و فرد حتي اگر كمي با خود يكرنگ باشد ميداند كه از همان اول گول ظاهر را خورده است.
گاهي هم توجه به ظواهر تحت تأثير تقليد از ديگران (خصوصاً گروه همسالان) انجام ميشود. در اين حالت كه بسيار مخرب است استاندارد يك جامعه تغيير كرده و تنزل مييابد و فرد به تقليد از اكثريت و به خاطر همرنگ شدن با جماعت، نادانسته از استاندارد غلط موجود تبعيت ميكند.
دليل ديگر ظاهربيني در ازدواج، كمبود اعتماد به نفس خود فرد است. فردي كه به خود و به تواناييها و قابليتهاي خود بياعتماد است يا خود حقيقي خود را نميشناسد و دوست ندارد، به سرعت تسليم ازدواج ميشود چون تصورش اين است اينك كه موقعيتي براي ازدواج پيش آمده بهتر است آن را از دست ندهد، در نتيجه در پي شناخت واقعي طرف مقابل برنميآيد و تنها زماني لزوم اين شناخت بر او آشكار ميشود كه ناهمخواني و عدم تناسب در زير سقف زندگي مشترك گريبانگير او شده باشد.
در دانش روانشناسي و جامعهشناسي در اين زمنيه نظريههاي زيادي موجود است كه عمدتاً مشاهده دقيق، تحقيق و پرسوجو از نزديكان، مشورت با افراد صاحبنظر، معاشرتهاي هدفمند وكنترل شده را در برميگيرند، اما مهم اين است كه توجه داشته باشيم انتخاب همسر تفاوت عمدهاي با ساير انتخابهاي زندگي دارد. بيشتر انتخابها يك طرفهاند. يك نفر بنابر ايدهآلها، سليقه و تمايل خود چيزي را كه متناسب با خود تلقي ميكند انتخاب ميكند مثلاً شغل، رشته تحصيلي، مكاني براي مسافرت، آپارتماني براي اجاره يا …، اما انتخاب در ازدواج دو طرفه است و در نتيجه تناسبها هم بايد دو طرفه باشند، يعني هر دو نفر بايد احساس كنند كه به آنچه ميخواهند دست يافتهاند و هر دو بايد تناسب، سياليت و تفاهم را حس كنند وگرنه ازدواج آنها مفهوم حقيقي ازدواج را نخواهد داشت.
پژوهشگران خانواده طي 50 سال مطالعه و پژوهش طولي و مقطعي در زمينه تعيين و تشخيص عواملي كه رضايتمندي بعدي و ثبات ازدواج را پيشبيني ميكند، به سه دسته اصلي از عوامل اشاره ميكنند:
1- عوامل مربوط به تاريخچهي زوجها كه عبارتند از: پويايي خانوادگي هر يك از طرفين، ميزان رضايتمندي والدينشان از زندگي، رابطهي پدر و مادر و ساير افراد خانواده، عوامل استرسزاي خانوادگي، شيوههاي حل تعارض والدين، ميزان تحصيلات، قوميت، نژاد، ميزان حمايتي كه فرد از سوي والدين و دوستان دريافت ميكند.
2- صفات و ويژگيهايي كه به فرد و شخصيت ارتباط دارد مثل احترام به خويشتن، مهارت ارتباطي، سلامت جسماني و سلامت عاطفي.
3- فرآيندهاي ارتباطي و تعامل بين زوجها مثل شباهت فرهنگي، قومي، مذهبي، موقعيت اجتماعي، اقتصادي، شباهت در نظام ارزشي- نگرشي، مهارتهاي ارتباطي و مهارتهاي حل مسئله.
همچنين اكثر منابع، جهت افزايش شناخت منقابل پيش از ازدواج، مشاوره با يك مشاور متخصص را توصيه ميكنند كه مشاوره قبل از ازدواج ناميده ميشود. در اين مشاوره، اولين ويژگي قابل پرسش و بررسي، هدف ازدواج است و پس از هدايت توجه به سوي شناخت هدف، توجه زوج مراجعه كننده به شناخت منش، شخصيت و حتي خواستهها و آرزوهاي يكديگر معطوف ميشود. به عنوان مثال اكثر پسرها و دخترها در ابتدا جذب كسي ميشوند كه يك ويژگي مشترك دارد مثلاً توانايي در خنداندن ديگران، نرمي و انعطاف زياد، علاقه به ورزش خاص يا مثلاً مهارت در سخن گفتن.
بعد از تشخيص هدف و جلب توجه زوج به شناخت منش و شخصيت يكديگر، مشاور آنان را نسبت به اهميت دورهي نامزدي در شكلگيري زندگي آينده آگاه كرده و آنها را تشويق ميكند كه در اين دوره در بارهي اهداف، نگرشها، خانواده، كودكان، مسايل مالي، جاهطلبيها، مسايل جنسي و نقش اجتماعي خود بدون ريا و در كمال صداقت و با آيندهنگري بحث و تبادل نظر كنند.
با اين وجود بهتر است توجه داشته باشيم كه تشخيص همسر واقعي، نيازمند تشخيص مؤلفههايي است كه بيشتر باطني و درونياند تا ظاهري و سطحي و در نتيجه در اين انتخاب كه يكي از مهمترين انتخابهاي زندگي است نبايد صرفاً به فرمولها يا قواعد پيشساخته و كليشهاي و به گفتگوهاي سطحي قناعت كرد، اما ميتوان با افزايش دامنه شناخت خود و طرف مقابل و مشاهده دقيق و بدون سوگيري، كنشها و واكنشها و دقت در علائق، تمايلات، كششها و … طرف مقابل، مرز خودنماييها را شكست و تا حدودي به خود حقيقي ولي پنهان او نزديكتر شد.
تهيه و تنظيم: ركسانا خوشابي
پينوشت:
1 و2 – به نقل از كتاب يك يكي