گمان نكنم در همه دنيا انسان سالمي باشد كه دروغ و بيصداقتي را كار درستي بداند و انسانهاي ديگر را بدان توصيه كند. دروغ و عدم صداقت نه تنها يكي از رفتارهاي نابهنجار در روابط انساني محسوب ميشود بلكه يكي از عمدهترين بيماريهاي كلام انسان را هم تشكيل ميدهد. يعني به واسطه دروغ كلام، و روح انسان مسموم ميشود. حتي مدتي پيش مقالهاي خواندم كه بهطور علمي توضيح ميداد كه مغز افرادي كه زياد دروغ ميگويند با مغز افراد راستگو تفاوتهاي قابل اندازهگيري دارد! گويي دروغ حتي بر سلول هاي مغز فرد دروغگو تاثير ميگذارد، چه رسد بر ديگران و بر نظري كه ديگران در باره او دارند.
در روابط انساني، دروغ به منزله ديناميت عمل ميكند. ديناميتي كه منفجركننده و نابود كنند اعتماد، از بين برنده ي اعتبار، قاتل محبت، عشق و وفاداري است. در نتيجه بديهي است كه در رابطه زن و شوهر هم، كه از نزديك ترين روابط ميان انسان هاست ،دروغگويي مذموم و نابود كننده باشد. خود من از جمله افرادي هستم كه حتي دروغهاي مصلحت آميز را در روابط زوج و بطور كلي در روابط انساني جايز نميدانم. اما اين بدين معنا نيست كه ميتوانيم هر مطلبي را بدون فكر كردن و بدون در نظر گرفتن صلاح و ظرفيت و آمادگي طرف مقابل رك و پوستكنده به زبان بياوريم. چون از ديدگاه من چنين كاري نيز علامت بارزي است كه متاسفانه دال بر ناداني و درك اندك انجامدهنده آن است. بنابراين ضمن راستگويي بايد ياد بگيريم كه مطالب را به نحوي به اطرافيانمان انتقال دهيم كه آمادگي شنيدن و پذيرش آنها را داشته باشند. يعني روشي موثر براي انتقال مطالب به ديگران پيدا كنيم و البته اگر گفتن مطلبي را درست نمي دانيم نگفتن آن از دروغ گفتن در باره آن بهتر است.
دلايل دروغ گفتن به همسر
دروغ گفتن به همسر مثل هر كار ديگري دلايلي دارد. برخي از اين دلايل شباهت به دلايل كلي دروغ گفتن دارد و برخي ديگر اختصاصيترند و تنها در رابطه زن و شوهرها ديده مي شود . در اين جا به برخي از اين دلايل اشاره ميكنم:
ماه زير ابر ميماند !!!
برخي از افراد گمان ميكنند دروغ آنها هرگز فاش نميشود! اين تصور اشتباه، يا در اثر اين است كه طرف مقابل را فردي نادان تصور ميكنند كه زود گول ميخورد و يا بينش آنها در باره حق و باطل، يا حقيقت و بطلان، غلط و محدود است. متاسفانه برخي از زن و شوهر ها گمان ميكنند همسر آنها ابله يا نادان است و ميتوانند او را فريب دهند. اين يك تصور اشتباه و حتي ناعادلانه است و اي كاش كساني كه همسر خود را نادان ميدانند از ابتدا او را براي ازدواج انتخاب نكنند. چون پيوند جسمي، رواني و روحي با فردي كه ابله و نادان است بر خود فرد هم اثر منفي ميگذارد و سرنوشت و آينده او و فرزندانش را نيز تحت تاثير قرار ميدهد. از طرفي، جنس و سنخ حق و حقيقت به گونهاي است كه سرانجام و به رغم هر اتفاقي بالاخره آشكار مي شود. حقيقت مانند نور است و اگر همه جا را تاريك كنيد، باز هم اندك نوري كه بتابد، آشكار خواهد شد.
آيا صداقت با همسر، نابود كننده زندگي است؟!
برخي از افراد گمان ميكنند اگر با همسر خود صادق باشند ممكن است مشاجره يا دعوا پيش بيايد. البته اين احتمال وجود دارد اما اگر به همسرمان دروغ بگوييم باز هم، بايد نتايج و عواقب منفيتري را تحمل كنيم. چون هميشه ميترسيم و دراين نگراني و اضطراب به سر ميبريم كه مبادا دروغمان فاش شود، همچنين سركوب كردن خشم و ناراحتي يا دروغ گفتن در باره احساس يا نظر واقعي، باعث ميشود به مرور از همسر كينه به دل بگيريم و عشق و محبتمان كم شود و فاصله مان از يكديگر، بيشتر و بيشتر بشود. بعضي مواقع ترس باعث ميشود به همسرمان دروغ بگوييم. ترس از اين كه عصباني يا ناراحت شود يا كارمان به مشاجره ، قهر و ناسازگاري بيانجامد. حتي اگر اين طور هم باشد وقتي كه حقيقت آشكار شد، همان مشاجره و قهر و ناراحتي پيش خواهد آمد، منتها با اين تفاوت كه اعتبار و اعتمادپذيري ما هم زير سوال خواهد رفت و شايد ديگر هرگز نتوانيم جايگاه قبلي را در زندگي و در دل همسرمان پيدا كنيم. وقتي راست مي گوييم، پايههاي رابطه مستحكم مي شود و حتي اگر موضوع پيشآمده باب ميل يك طرف نباشد، امكان بخشش يا گذشت افزايش پيدا ميكند.
دروغ به جاي پنهانكاري!
يكي ديگر از دلايل دروغگويي به همسرمان (همانطور كه گفته شد) اين است كه نميخواهيم مطالبي را كه خصوصي يا مربوط به زندگي ما قبل از ازدواج، يا مربوط به اطرافيان و خانواده ما است بيان كنيم، در نتيجه به دروغ متوسل ميشويم .
به نظر من به جاي اين دروغگويي لازم است از ابتدا حيطه برخي افراد را براي خود و همسرمان روشن كنيم. مثلا بگوييم چيزهايي در زندگي يا در خانواده من هست كه چون براي افراد ديگري خصوصي محسوب ميشود، نمي توانم به تو بگويم. همچنين اگر موضوعي كه ميـخواهيم پنهان كنيم در باره خودمان است از همان ابتدا و قبل از ازدواج بايد به همسرمان بگوييم كه مطالبي در گذشته ما هست كه نميتوانيم با او در ميان بگذاريم و مثلا علت اين كار اين است كه اين موضوعات به فرد يا افراد ديگري هم مربوط ميشود .
اين كار باعث ميشود كه اولا تكليف طرف مقابل روشن ميشود كه شخصيت ما چگونه است تا اگردوست نداشت، با ما ازدواج نكند و اگر ازدواج كرد با پنهانكاري باعث رنجش او نشويم. متاسفانه افراد از گفتن چنين مطالبي خودداري ميكنند و گمان مي كنند اگر بيان كنند كه چيزهايي براي نگفتن دارند ممكن است طرف مقابل آنها را طرد كند يا شانس ازدواجشان پايين بيايد در نتيجه دروغ ميگويند و همه چيز را طوري جلوه ميدهند كه انگار هيچ نكته ناگفتني در زندگي آنها وجود ندارد! تجربه نشان مي دهد كه همه انسانها ، رازها و موضوعات ناگفتني دارند كه مربوط به گذشته آنهاست. اين رازها لزوما چيزهاي بدي نيستند اما به هر دليلي فرد تمايل دارد آنها را نزد خود نگاه دارد. همسر آينده ما بايد بتواند قدرت درك اين مطلب را داشته باشد كه حيطههايي هست كه طرف مقابل او نمي خواهد از آنها چيزي بگويد و اگر چنين دركي وجود نداشته باشد اين فرد كلا آمادگي و مهارت لازم براي زندگي زناشويي را ندارد يا لااقل در حال حاضر فاقد آن است.
اما در مواردي كه موضوع پنهانشده براي طرف مقابل مهم است و روي همسر و زندگي مشترك اثر مستقيم دارد، پنهان كاري جايز نيست. مواردي مانند داشتن اعتياد، داشتن ازدواج، عقد يا نامزدي قبلي، بيكاري يا حتي نوع شغل فعلي، بيماري طرفين ، سوء رفتار يا رفتاري خاص و غير قابل كنترل و مواردي از اين دست ، به نظر من جزو مواردي هستند كه پنهان كاري در آنها جايز نيست. به هر حال توجه داشته باشيد كه برخي پنهان كاري ها مانند دروغ گفتن هستند در نتيجه جايز نيستند. همچنين قبل از ازدواج، لازم است هر يك از طرفين مواردي را كه دانستناش براي ضروري محسوب ميشود، به روشني و به دور از ابهام، مستقيما سوال كند و اگر به جواب نرسيد ، چنين ازدواجي براي او مسئلهساز خواهد شد.
وقتي به همسرمان دروغ ميگوييم چه ميشود ؟
تبعات و نتايج دروغگويي به همسر معمولا به شرح زير هستند:
– به تدريج شك و بياعتمادي فضاي ازدواج را اشغال ميكند و طرفين يا يكي از آنها گفته هاي همديگر را باور نكرده و با ديده تحقير، تمسخر و ترديد به طرف مقابل نگاه ميكند.
– زندگي مشترك، تبديل به زندگي مجردي اما در زير سقف مشترك ميشود. طرفين يا يكي از آنها از زندگي دلزدهشده و چون براي طرف مقابل ارزش و احترامي قائل نيست ، بدون مشورت و بدون تشريك مساعي كار خود را مي كند و زندگي را ادامه ميدهد.
– طرفي كه عادت به دروغ گفتن نداشته تشويق به دروغ گفتن ميشود يا لااقل دروغ گفتن به همسر دروغگو را (به اشتباه) جايز ميشمرد.
– اگر تعداد دروغ از حد بگذرد طلاق يا جدايي رسمي يا متاركه پيش ميآيد و زندگي زناشويي مورد تهديد قرار ميگيرد.
– فرزندان، عادت به دروغگويي ميكنند و اين ويژگي بد به طريق يادگيري در آنها نهادينه ميشود.
سخن آخر
سخن نهايي اين كه گرچه دروغگويي كار و صفت مذمومي است و همه آموزههاي الهي بر راستي و درستي تاكيد دارند ليكن از نظر من دروغ گفتن به همسر بدترين نوع دروغ است. همان طور كه ميدانيد كه رابطه زناشويي از نزديكترين روابط انساني است. در اين رابطه جسم و روح و روان طرفين با هم پيوند حاصل ميكنند. اين پيوند منافع و حتي سرنوشت آن دو را مشترك و مشابه ميكند. دو همسر به مثابه دو نيمه هستند كه با هم و در كنار هم مراحل تكامل را طي ميكنند. آنها مانند آيينه، ويژگيهاي همديگر را منعكس ميكنند. زندگي آنها مشترك است و در بسياري چيزها با هم شريكاند و به تدريج در عادات و ويژگيها شبيه و شبيهتر ميشوند گويي يك تن واحدند. به همين دليل وقتي به همسرمان دروغ ميگوييم درست مانند اين است كه داريم به خودمان دروغ ميگوييم. چون عواقب اين دروغ و تبعات منفي آن نيز نه تنها به همسر، كه به خود ما برميگردد. درست مانند ديناميتي كه در خانه مشترك ما بيفتد و منفجر شود و طبيعتا زندگي همه ساكنان را نابود خواهد كرد.