زنجيرهاي نامرئي در انتخاب همسر

0
364

فقط تعداد اندكي از تصميم‌ها انتخاب آزادانه است. بيشتر تصميم‌ها يا تحميلي‌اند يا تقديري يا ترحمي يا تنفري يا توهمي. تصميم ازدواج نيز همين طور است.

(برگرفته از كتاب يك يكي)

جوان شجاع و قدرتمندي توسط دشمني بي‌رحم در سياهچال وحشتناكي زنداني شده بود و دست و پايش به سختي، به ميله‌هاي تيز ديوار سياهچال، زنجير شده بودند.

مشعل سوزاني درست در چند سانتي‌متري دهانش قرار داشت. بيچاره جوان حتي اگر مي‌خواست لب تر كند ممكن بود زبانش، با آتش مشعل بسوزد و به خاطر وجود همين مشعل ناچار بود چشم‌هايش را هم ببندد تا از هرم آتش كور نشوند. از طرفي در سياهچال، مارهاي زهرآگيني لانه داشتند كه اگرچه گوش‌هايشان كر بود اما با چشم‌هاي تيزبيني كه داشتند، مراقب كمترين حركت هر جنبنده‌اي بودند تا به سراغش بروند. به همين دليل، زنداني اين سياهچال، حتي جرأت نداشت كوچكترين حركتي به انگشتان خود بدهد تا مبادا طعمه اين مارها شود!

بيچاره جوان، در وضعيت وحشت‌آوري، گرفتار شده بود ، هيچ آزادي عملي نداشت ، نه مي توانست تصميمي بگيرد ، نه قادر بود حركتي كند و نه حتي جرات داشت با آن همه بند كه به دست و پايش گره خورده بود ، تغييري در وضعيت اسفناك خود ايجاد كند.

شايد تصور كنيد چنين داستان‌هايي را فقط مي‌توان در نوشته‌هاي قديمي پيدا كرد. اما اين داستان مشتركاتي با ما و زندگي‌هاي فعلي ما دارد. در واقع بسياري از ما در همين زندگي‌هاي معمولي خود طوري رفتار مي‌كنيم كه انگار دست‌ها و پاهايمان با زنجيرهايي نامرئي به ديوار يك سياهچال بسته شده‌اند و اگر‌چه دست و پا، چشم و گوش و دهها قدرت و امكانات ديگر داريم، اما انگار هيچ نداريم و بايد صبر كنيم تا ديگران به جايمان تصميم بگيرند و با آن كه قدرت حركت و انتخاب داريم معلوم نيست به چه دليلي حركتي نمي‌كنيم و گويي مي‌ترسيم خوراك مارهاي زهر‌آگيني شويم كه معلوم نيست از كجا به ما حمله مي‌كنند! به همين دلايل، انتخاب‌ها و تصميم‌هايمان هم اغلب با معيارهاي تو خالي، يا تحت تأثير عواطف و احساسات كاذب يا تحميل شده صورت مي‌گيرند و اين در حالي است كه تفاوت انسان با ساير موجودات در همين قدرت انتخاب و اختيار اوست و وقتي با انتخاب آزادانه فاصله مي‌گيرد، در واقع با يكي از اختصاصي‌ترين ويژگي‌هاي انساني خود فاصله گرفته است.

اما انتخاب آزادانه به چه معناست؟ انتخاب آزادانه يعني انتخابي از روي كشش دروني و علاقه و ميل حقيقي؛ انتخابي بدون در نظر گرفتن تهديد‌هاي بيروني و همه بندهاي كاذبي كه مي‌توانند ما را در اسارت نگه دارند.

در هر تصميمي، گزينه‌هايي وجود دارد كه فرد مي‌تواند با توجه به هدف و شناختي كه از موضوع دارد و پس از استخراج مزايا و معايب هر گزينه، يكي از آن‌ها را كه با شرايط و نيازهايش جورتر است با ميل و رغبت و آزادي انتخاب كند. اما آن طوري كه در خود و در اطرافيان‌مان مي‌بينيم، بيشتر تصميم‌ها به اين شكل آزاد و منطقي گرفته نمي‌شوند. خصوصاً تصميم‌ ازدواج، با همه حساسيت‌ها و با پيامدهاي جبران ناپذيرش، بيش از ساير تصميم‌ها، دستخوش دخالت، فشار و كلاً اعمال نظر ديگران شده است. در انتخاب آزاد، تحميل وجود ندارد. كسي، يا شرايطي يا محيط خاصي و يا حتي ترس‌ها و شرطي شدگي‌هاي خودمان، ما را وادار به انتخاب يك گزينه بخصوص نمي‌كنند، بلكه بنا بر كششي دروني و خودجوش و با توجه به هدفي كه درايم و يا با توجه به منطق، استدلال و فهم و آگاهي خود، دست به انتخاب يكي از گزينه‌ها مي‌زنيم. در چنين حالتي، چون فرد با ميل قلبي خود اقدام به انتخاب كرده، به راحتي مسئوليت تبعات آن را هم مي‌پذيرد، و بي‌جهت دست به توجيه خود يا مقصر قلمداد كردن سايرين نمي‌زند. تصميم ازدواج، همان طور كه در شماره‌هاي قبل هم گفتيم، تصميم براي شريك شدن در زندگي و سرنوشت فرد ديگر است و نتيجتاً تأثيري بزرگ و انكار نشدني بر سرنوشت افراد دارد و اگر درست انجام نشود، احتمال به وجود آمدن ازدواج‌هاي ناهماهنگ و مخرب را افزايش مي‌دهد. وقتي ما مثلاً به خاطر بالا رفتن سنمان نسبت به استاندارد سن ازدواج در جامعه، يا به اصرار دوست و آشنا و خانواده، يا به دليل همرنگ جماعت شدن، يا…تن به ازدواج مي‌دهيم در واقع آزادانه تصميم نگرفته‌ايم.

بيشتر تصميم‌هاي ما اين طور هستند:

يا تحميلي‌اند، يعني از خارج از حوزه ما به ما وارد مي‌شوند و شرايط، دخالت ديگران و خلاصه عواملي بيرون از حيطه خواست و تمايل خود ما، ما را مجبور مي‌كند كه به زور(كه اين زور ممكن است آشكار يا ناآشكار باشد، مثل وقتي كه در اثر احساس گناه، تن به يك انتخاب مي‌دهيم) گزينه خاصي را انتخاب كنيم. در اين حالت، ترس و تهديد، فرد را وادار به پذيرش مي‌كند مثل زماني كه دختر يا پسري، به اجبار خانواده‌ها ازدواج مي‌كنند و انگار مي ترسند اگر لب به مخالفت بگشايند زبانشان با آتش مشعل تهديد اطرافيان بسوزد !

نوع ديگر انتخاب ما تقديري است. تقدير بيشتر به معناي سرنوشت به كار مي‌رود و گاهي نيز معنايش قدرداني و تشكر از ديگران است. منظور از تصميم‌ تقديري، تصميمي مي‌تواند باشد كه به دليل اعمال و كارهايي كه قبلاً انجام داده‌ايم و نتايجي كه داشته‌ايم، و متعاقب آن شرايطي كه برايمان ايجاد شده، در معرض گرفتن آن تصميم قرار بگيريم. مثل حالتي كه به فرد محقق و دانشمندي كه سالها بر يك پروژه تحقيقي كار مي‌كرده پيشنهاد مي‌دهند كه براي ادامه تحقيقات خود به كشور ديگري برود و در آزمايشگاه مجهز آنجا كارش را ادامه دهد، در اين حالت، انتخاب و تصميم‌گيري براي ماندگار شدن در آن كشور، تقديري است، ‌يعني برآيند يا مجموع اعمال اين محقق، شرايطي را برايش فراهم آورده كه چنين تصميم‌گيري در زندگي برايش پديد آيد و در واقع چنين تقديري برايش رقم بخورد، در حالي كه شايد اگر آن محقق، شغل و هدف ديگري داشت يا به حال خود گذاشته مي‌شد، هرگز به طور خود جوش،‌چنين تصميمي را نمي‌گرفت.

اما اگر معناي دوم را براي تقدير در نظر بگيريم، به ازدواج‌ها، يا به طور كلي به تصميم‌هايي مي‌رسيم كه براي رضايت خانواده و تشكر از آن‌ها و به خاطر اين كه زحمتي براي ما كشيده يا حقي به گردنمان دارند، يا به دليل تقدير از كسي كه به دلايلي به او مديونيم، صورت مي‌گيرند. در اين حالت هم به غلط خود را در چارچوبي مي‌بينيم كه جز تن دادن به آن تصميم، راه ديگري نداريم.

بعضي ديگر از تصميم‌هاي ما ترحمي‌اند. يعني از روزي دلسوزي و ترحم براي شخص يا اشخاص ديگر (طرف مقابل خانواده‌ها و يا حتي خودمان) صورت مي‌گيرد. در اين حالت هم، انگيزه دروني وجود ندارد، بلكه منبعي در بيرون باعث برانگيخته شدن حس دلسوزي ما شده و مثل يك دام خوش آب و رنگ، ما را به سوي خود مي‌كشاند. دامي كه ظاهرش، انسان دوستي، شفقت و دل‌رحمي است مثل زماني كه فردي مي‌داند كه طرف مقابل مناسب ازدواج با او نيست، اما چون نگران است كه اگر جواب منفي بدهد، دل او بشكند يا ناراحت، افسرده و نااميد شود، جواب مثبت مي‌دهد! در اين حالت ، ترحم مانند بندي نا مرئي دست او را چنان زنجير كرده كه قادر به هيچ حركت ديگري نيست.

برخي ديگر از تصميمات تنفري‌اند. چنين تصميماتي از روي نفرت و بيزاري از شخص يا اشخاص، يا حتي از شرايط (مثلاً از يك محيط خانوادگي بد) گرفته مي‌شوند. حتي گاهي فرد به خاطر نفرت از خود و مجازات خود، يا گرفتن انتقام آگاهانه يا ناآگاهانه از خودش تصميم مي‌گيرد و با افتادن در چاه،‌ خودش را آزار ‌دهد.

دسته ديگر از تصميمات ما توهمي‌اند؛ يعني به شكلي موهوم، تصور مي‌كنيم آن تصميم انتخاب خوبي است و يا از روي دلايل ناكافي، مبهم يا غير حقيقي تصميمي مي‌گيريم، كه ساخته و پرداخته ذهن خود ماست. در اين صورت هم، مسئله به درستي برايمان شناخته نشده و براساس اطلاعات مبهم يا نادرست تصميم‌گيري مي‌كنيم. شايد هم به خاطر همان شرطي‌شدگي‌ها، به طور توهمي، خيال مي‌كنيم كه اين انتخاب، برايمان بهترين است. مثل بعضي از دخترها كه منتظرند شاهزاده‌اي سوار بر اسب سفيد، از آنها تقاضاي همسري كند و در نهايت هم گول اولين كسي را كه از آنها تعريف و تمجيد كرد مي‌خورند. يا پسراني كه گمان مي‌كنند از آسمان فرشته‌اي زيبا و مطيع برايشان نازل مي‌شود كه هيچ توقع و انتظاري از آنها ندارد و عاقبت هم گرفتار كسي مي‌شوند با ظاهر مظلوم و باطني خلاف آن!

تصميم ازدواج، تصميمي مهم و جدي است.هر قدر اين تصميم آزادانه تر ، خود جوش تر و خود انگيخته تر گرفته شود و با توجه به شرايط فرد ، نيازها ، اهداف و ايده آل هاي خود او شكل گرفته باشد ( نه بر اساس تحميل هاي بيروني يا بندهايي كه خود ، بر دست و پاي خود بسته ايم ) احتمال داشتن ازدواج موفق بيشتر است . به همين دليل اگر گمان مي‌كنيم مانند قهرمان آن داستان دربندهاي بي‌شماري گرفتار آمده ايم، شايد بهتر باشد تصميم‌گيري را به زماني موكول كنيم كه قدرت حركت بيشتري داشته باشيم. چه كسي مي‌تواند بگويد كه دامنه و عمق تأثير ازدواج و گستره دگرگوني و تغييري كه مي‌تواند در زندگي افراد ايجاد كند تا چه مرزهايي كشيده مي‌شود؟! پس مراقب باشيم.

تأليف: ركسانا خوشابي