دو مادر يا دو پدر نمي‌خواهم

0
358

وقتی غذا می‌خورم، او به من لبخند می‌زند، وقتی گریه می‌کنم، مرا در آغوش می‌گیرد، وقتی زمین می‌خورم دست و پایم را می‌مالد، وقتی ناتوانم مرا دوست دارد، وقتی قوی می‌شوم مرا تحسین می‌کند.

دوستم دارد چون «هستم»، نیازی نیست برای محبوب بودن کوششی کنم، او به هر حال مرا دوست دارد. دست‌هایش گرم و مهربان است، آغوشش امن و پرمحبت است، دلش برایم غنج می‌زند، همین که مرا می‌بیند زیباترین عشق عالم در نگاهش موج می‌زند…او، همیشه و همیشه مرا دوست دارد…

عشق مادری، محبتی است که جداً آرزو دارم هر کودکی، لااقل ذره‌ای از آن را تجربه کرده باشد. عشقی که قابل قیاس با عشق زمینی دیگری نیست. هر چند کودک، آن را چنان بدیهی دریافت می‌کند که تصوری از فقدان آن ندارد. مثل ما که تصوری از فقدان نور آفتاب، آفتاب گرم و زندگی‌بخش نداریم!

متأسفانه کودکانی که از عشق اصیل مادری محروم بوده‌اند، هرگز تصوری از بعد زیبای زندگی پیدا نمی‌کنند، به همین دلیل چنین فقدانی زمینه‌ساز اختلالات و بیماری‌های روانی و انواع جرم‌ها و بزهکاری‌هاست. فقدانی که زندگی را زشت و دنیا را جایگاهی ناامن و ترسناک جلوه می‌دهد.

همه ما زمانی نوزاد و سپس کودک بوده و طفولیت را تجربه کرده‌ایم، اما گمان نمی‌کنم از آن موقع‌ها، و خصوصاً از احساس و درکی که نسبت به جهان اطراف داشته‌ایم چیز زیادی به یاد داشته باشیم. در ابتدا کودک از درک اشیاء و از وجود خودش و دنیای خارج آگاه نیست. گرما و غذا را احساس می‌کند اما هنوز آنها را از سرچشمه‌شان که مادر است، باز نمی‌شناسد. برای او، مادر همان نشئه حاصل از خرسندی و ایمنی است.

وقتی کودک رشد می‌کند کم کم یاد می‌گیرد اشیاء را آنطور که هستند درک کند، آنها را به عنوان ماهیت‌های جداگانه و مستقلی بفهمد و نام‌گذاری کند. حتی یاد می‌گیرد با آنها چگونه رفتار کند، مثلاً می‌آموزد که آتش، سوزان و دردآور است، آغوش مادر گرم و لذت‌بخش است، چوب سخت وسنگین است و …در همین مرحله است که او عشق مادر را هم می‌فهمد و اگر این عشق، عشق حقیقی و مادرانه باشد او به این درک می‌رسد که مادر به خاطر آن هست، دوستش دارد و نیازی نیست برای به دست آوردن این عشق تلاش کند، چون عشق مادری، اگر اصیل و حقیقی باشد، بی قید وشرط است. مادر، نوزاد خود را دوست دارد، زیرا کودک اوست، نه به خاطر این که کودک مطابق انتظارات خاصی رفتار کرده، یا تابع شرایط به خصوصی بوده است.

عشق بی قید و شرط، یکی از عمیق‌ترین آرزوهای بشر است، عشقی که یادآور عشق بی‌انتهای خالق به مخلوق است. تنها خداست که می‌تواند بی هیچ چشمداشت و نیازی بنده‌اش را دوست بدارد، بنده‌ای که هزاران برابر ناتوان‌تر و نیازمندتر از اوست.

روابط مادر و فرزند هم به سبب ماهیت خاصی که دارد مبتنی بر نابرابری است! یکی به همه یاری‌ها نیاز دارد و دیگری همه آن یاری‌ها را فراهم می‌کند. به خاطر همین خاصیت فداکارانه است که عشق مادرانه بالاترین عشق‌ها و مقدس‌ترین پیوندهای عاطفی، نامیده شده. جوهر واقعی عشق مادرانه، توجه مادر به رشد و بالندگی کودک است، و این یعنی تمنای جدایی کودک از خود! مادر نه تنها باید این جدایی را تحمل کند بلکه باید آرزومند آن هم باشد و وقوعش را هم تسهیل نماید. البته من می‌دانم بسیاری از مادرها، خصوصاً آنها که سلطه‌جو یا کمی‌خود شیفته‌اند در همین بخش مادری خود شکست می‌خورند. آنها تنها زمانی که کودکشان کوچک است می‌توانند در «عشق» مادرانه خود موفق باشند، اما تنها مادری که واقعاً عاشق است می‌تواند حتی زمانی که فرزندش در راه جدایی از مادر گام برمی‌دارد، باز هم او را دوست بدارد، جدایی را با اشتیاق تحمل کند و حتی بعد از آن، در عشق خود پایدار بماند…

عشق پدرانه

عشق پدرانه، از نوع دیگر است. پدر در واقع، نماینده قطب دیگری از دنیای وجود بشر است. دنیای فکر و ساخته‌های بشر، که قانون و نظم، انضباط، کار و…همگی از تجلیات آن قطبند. پدر طفل را تعلیم می‌دهد و راه ورود به دنیا را به او نشان می‌دهد. به همین دلیل عشق پدرانه، بی قید وشرط نیست. برعکس، کاملاً مشهود است! اساس آن این است که (من تو را دوست دارم، برای این که انتظارات مرا برآوری و وظایفتت را انجام دهی). در طبیعت عشق پدرانه، این حقیقت مستقر است که اطاعت، فضیلتی مهم و نافرمانی گناهی است که کیفرش باز پس گرفتن عشق است. عشق مشروط که با تلاش و کوشش می‌توان آن را به دست آورد و اگر برایش زحمت نکشی، از دست می‌رود!

البته عشق پدرانه هم باید با صبر و مدارا همراه باشد، نه با تهدید وتحکم. این عشق، می‌بایست در کودک احساس قابلیتی فزاینده را بیدار کند و در نهایت به او اجازه دهد حکمروای خود بشود و به استقلال برسد.

عشق مادری یا عشق پدری؟

شاید اینک این سؤال پیش بیاید که عشق مادری برای رشد کودک بهتر و مناسب‌تر است یا عشق پدری؟

در جواب باید بگویم هم رویه مادر و هم روش پدر در ارتباط با کودک، با نیازهای او کاملاً تطابق دارد. کودک چه از نظر جسمی ‌و چه از نظر روانی، احتیاج مبرمی ‌به عشق و توجه بی قید و شرط مادرانه دارد. همین بچه، بعد از شش سالگی به عشق پدر و راهنمایی و حکمروایی او نیاز پیدا می‌کند. مادر باید بتواند برای او یک زندگی امن ایجاد کند، و پدر وظیفه دارد او را تعلیم دهد و طوری راهنمایی کند که بتواند با مشکلات اجتماعی به مقابله بپردازد.

این دو عشق، در نهایت مکمل همدیگرند و همسو با هم، کودک را به انسانی بالغ و کارآمد مبدل خواهند کرد. بنابراین نکاتی که هم مادرها و هم پدرها باید در ابراز عشق خود بدان توجه داشته باشند عبارتند از:

هم مادر و هم پدر باید نوع عشق طرف مقابل به فرزند را پذیرا باشد و تفاوت عشق مادرانه و پدرانه را بشناسد و سد راه ابراز عشق همسر خود نشود.

مادر و پدر باید حواسشان باشد که یکدیگر را برای تفاوت عشقشان به فرزند زیر سؤال نبرند و از حاکم کردن عشق تک بعدی خود در جریان رشد کودک جداً پرهیز کنند.

بهتر است هم پدر و هم مادر نقش خود را در ابراز عشق به فرزند خود ایفا کنند.

فرزند نیازی به دو مادر یا دو پدر ندارد!

گردآوری و تألیف: (ركسانا خوشابي)