بعضی مادر و پدرها معتقدند فرزند دومشان را به خاطر اين که همبازی و دوست فرزند اولشان باشد به دنيا آوردهاند! با اين وجود مشاجرات اين کوچولوهای همبازی بهشدت طاقت فرسا ميشود، وسايل خانه و اسباب بازیها پرتاب يا شکسته ميشوند و خود پدر و مادر هم از عهدهي آتشبس اين ميدان جنگ بر نميآيند! گاهی هم جنگ روانی پيش ميآيد که بهانه جويي، شکايت از همديگر، لجبازیهای پنهانی، طعنه، قهر و خودشيرينی پيش مامان و بابا از سلاحهای آن است!
اما جنگ اصلی، جنگ قدرت است و خواهر يا برادری برنده ميدان است که يا زورش بيشتر باشد يا صدای نعرهاش بلندتر!
اما جداً چرا بچهها به جای بازی کردن با همديگر دست به کشتار جمعی اعصاب اطرافيان ميزنند؟
کمي منصفتر باشيم. درست نيست همهي تقصيرها را به گردن کوچولوها بيندازيم. واقعيت اين است که ما بزرگترها هم روش درست رو به روشدن با دعوای بچهها را نميدانيم و اغلب واکنشهای بیفايده و بیاثر از خود نشان ميدهيم. مثلاً فرياد ميزنيم: “خجالت نميکشيد سر اسباب بازيهای بیارزش با هم دعوا ميکنيد”؟ و يا “مهم نيست که کداميک ازشما دعوا را شروع کرده، همين حالا تمومش کنيد”. يا جملهای نظير اين:
“تو بزرگتر از اونی که بخوای با اين اسباب بازیها بازی کنی. اونا رو بده به خواهرت و چيزای ديگه برای بازی پيدا کن!” و يا جملهي مشهورتر “مطمئنم که آخرش از دست شما دو تا يا زخم معده ميگيرم يا قلبم از کار ميافته”!
اما قبل از آنکه برويم سراغ واکنشهای مفيدتر بهتر است ببينيم اصلاً بچهها به چه دلايلی با هم دعوا ميکنند؟
بعضی وقتها بچهها بر سر وسايلشان ميجنگند. مثلاً يکی از آنها ميخواهد هم وسايل خودش را تصاحب کند و هم وسايل خواهر و برادرش را. گاهی هم دعوا بر سر قلمرو است و شکايتها اينطوری است: “بابا، او پايش را به من زد”. يا “پايش را به رختخواب من ميکوبد”. يا “بیاجازه رفت به اتاق من” يا…
بعضی مواقع هم يکی از بچهها از دست خودش عصبانی است و چون کس ديگری نيست که عصبانيتاش را بر سر او خالی کند، سر خواهر کوچکترش فرياد ميزند، يا دوستش او را ناراحت کرده و چون نميتواند به او مشت بزند برادرش را کتک ميزند. حتی گاهی بچهها از روی بیحوصلگی سر به سر همديگر ميگذارند و کار به دعوا ميکشد. يکی از پنهانترين علتهای دعوا هم اين است که بچهها ميخواهند عکس العمل پدر يا مادرشان را ببينند، تا مثلاً پدر يا مادر طرف او را بگيرند و به او اثبات شود که دوستش دارند. اگر بتوانيم دليل مشاجره و دعواهای بچهها را بفهميم هم خودمان آرامتر ميشويم و هم بهتر ميتوانيم به آنها کمک کنيم. حالا ببينيم راههای مؤثرتر رو به روشدن با دعوای بچهها چيست؟
اگر مشاجره بچهها عادی و ساده باشد: در اين حالت بهترين کار اين است که کلاً مشاجره را ناديده بگيريد و فکر خودتان را به کار ديگری مشغول کنيد. به ياد داشته باشيد که بچهها در کشاکش دعواها تجربههای مهم و باارزشی کسب ميکنند و ما نبايد جلوی کسب اين تجربهها را بگيريم.
وقتی مشاجرهها وخيمتر ميشوند: اينجا دخالت شما ميتواند مؤثرتر باشد، منتها بايد کوشش کنيد که رفتارتان تصنعی و ساختگی نباشد. در درجهي اول خشم و عصبانيت بچهها را بپذيريد، مثلاً بگوييد انگار شما دو نفر خيلی از دست همديگر عصبانی هستيد (بدين وسيله احساس بچهها را برای خودشان روشن ميکنيد)، بعد خود را به جای هر يک از آنها بگذاريد و موضوع را با صدای بلند از ديد هر کدام از آنها بيان کنيد: دخترم تو ميخواهی با مدادرنگی برادرت نقاشی بکشی و تو هم پسرم ميخواهی خودت با مدادرنگیهايت نقاشی بکشی! حالا سعی کنيد مشکل را با احترام مطرح کنيد. مثلاً بگوييد، مشکل مهمياست. يک بسته مداد رنگی داريم و هر دوشما آن را لازم داريد. (بدين وسيله مسئله را برای بچهها روشن ميکنيد) و بالاخره اعتقادتان را به توانايي بچهها در يافتن راه حل بيان کنيد. مثلاً ميگوييد:
مطمئنم اگر کمي فکر کنيد خودتان ميتوانيد راه حلی پيدا کنيد که هم دعوا تمامشود، هم هر دو راضی باشيد و هم بتوانيد از مدادرنگیها استفاده کنيد من هم ميروم به کارم برسم. (بدينترتيب هم اعتماد به نفس بچهها را تقويت ميکنيد و هم به آنها ياد ميدهيد که بايد مسائلشان را حل کنند). بعد هم آنها را با هم تنها ميگذاريد تا راه حل را پيدا کنند.
اگر وضعيت خشن و خطرناک شده باشد (مثل زمانی که بچهها زد و خورد يا دعوای خطرناکی ميکنند):
در اين حالت هم، اول وضعيت را توصيف کنيد. مثلاً: ميبينم که تو اسباب بازی سنگينات را برداشتهای و ميخواهی به طرف برادرت پرتاب کنی و تو هم (خطاب به فرزند ديگر) اين سنگ را از حيات آوردهای تا به بردارت بزنی! بعد پرس و جو کنيد. مثلاً بپرسيد: اين کار شما جنگ بازی است يا يک جنگ واقعی است؟ (به نحوی که متوجه شوند جنگ بازی مجاز است نه جنگ واقعی). در همين ضمن قوانين و ارزشها را به بچهها ياد دهيد. مثلاً بگوييد: جنگ بازی تنها با توافق هر دویشما مجاز است و اگر برای هر دوتايتان لذتبخش نباشد بايد متوقفشود. در واقع به اينترتيب ارزشها را در خانواده پايهگذاری ميکنيد و به بچهها ياد ميدهيد که نبايد تفريح و لذت خود را در آزار ديگری جستجو کنند. بعد از آن محدوديتها را اعلام کنيد، مثلاً بگوييد: اين کارهای شما خيلی خطرناکه، ممکن است هر دوی شما آسيب ببينيد، لازمه مدتی از هم جدا بشين تا آروم بگيريد و موقتاً آنها را از هم جدا کنيد.
حواستان باشد که جملات و عبارات خود را با توجه به نوع مشکل، قدرت درک بچهها و تکيه کلامهای خود تنظيم کنيد و دقيقاً خود را به جای هر دوی آنها بگذاريد تا هم از عدالت خارج نشويد، هم اطمينان بچهها ازشما سلب نشود و هم سر هر دعوا و مشاجره يک سری جملات تکراری و کلی از شما شنيده نشود! بالاخره شما هم زمانی بچه بودهايد. با يادآوری احساس و افکار کودکی خود، درک خود را از رفتارها و بازیهای کودکان بيشتر کنيد، گاهی هم بچه شويد!
تأليف: رکسانا خوشابی
سوتيتر:
ما بزرگترها هم روش درست رو به روشدن با دعوای بچهها را نميدانيم و اغلب واکنشهای بیفايده و بیاثر از خود نشان ميدهيم