چرا هنگام ازدواج خود را گول مي‌زنيم؟

0
331

متأسفانه، ازدواج‌هاي زمانه ما، تا حد زيادي به طلاق منجر مي‌شوند. آمار نشان مي‌دهد درصد ازدواج‌هايي كه به طلاق مي‌انجامند، همه ساله در حال افزايش است. به عنوان مثال در سوئد از هر صد ازدواج 64 مورد آن  و در ايتاليا 12 مورد، به طلاق انجاميده است.
در كشور ما هم اگر چه بيش‌تر جوانان، تمايل به تشكيل خانواده دارند و اكثر والدين نيز، ازدواج را نوعي سر و سامان گرفتن و ثبات تلقي مي‌كنند و حتي حاضرند به هر نحوي كه شده وسايل و اسباب ازدواج فرزندان را فراهم آورند، ليكن تعداد ازدواج‌هايي كه خصوصاً در شهرهاي بزرگ به طلاق مي‌انجامد، كم نيست!
در اكثر كشورها، به دليل آسيب‌هاي رواني و اجتماعي ناشي از طلاق بررسي علل و عوامل تأثيرگذار بر آن مهم تلقي مي‌شود. اما در كشور ما چون سيستم‌هاي خدماتي و حمايتي فراگير (نظير مراكز نگهداري كودكان تك‌والد، پرداخت بيمه‌هاي بيكاري و…) وجود ندارد، علاوه بر زن و شوهر و فرزندان طلاق،‌ خانواده‌هاي زن و مرد جدا شده نيز (به عنوان جايگزين مراكز خدماتي و حمايتي) تحت تأثير آسيب‌ها و تبعات طلاق قرار مي گيرند، زيرا آنان ناگزير به حمايت مالي و عاطفي از بازماندگان طلاق هستند. در كشور ما به دليل وجود سرزنش‌هاي اجتماعي و ديدگاه‌هاي منفي در مورد طلاق، تبعات طلاق حتي نسل يا نسل‌هاي بعدي را هم تحت تأثير قرار مي‌دهد و نتيجتاً پيشگيري از وقوع آن نيز در اين‌جا، الزام بيش‌تري مي‌يابد.

آيا مي‌توان از طلاق پيش‌گيري كرد؟
ما در اين مقاله قصد نداريم به بررسي همه‌ي علل وعوامل اجتماعي، فرهنگي و خانوادگي طلاق بپردازيم، بلكه بيش‌تر در پي آنيم كه به نقش عنصر هشياري كه در همه عرصه‌ها كاربرد داشته و غفلت از آن مسئله‌ساز است اشاره كنيم. يكي از جنبه هاي هشياري در ازدواج توجه به موارد مشكل سازي است كه از همان ابتدا، قابل تشخيص‌اند، خصوصاً زماني كه پاي يك اختلال و يا بيماري رواني در ميان باشد. اما جالب اينجاست كه ما حتي از ديدن نشانه‌هاي آشكار اين بيماري‌ها اغماض مي‌كنيم چه رسد به نشانه‌هايي كه مربوط به موارد ساده‌تري هستند مثل عدم تفاهم يا تفاوت‌هاي فرهنگي اجتماعي، اقتصادي و نظاير آن. بنابراين پيش‌گيري از بروز فاجعه‌اي مثل طلاق، كار سختي نيست، فقط كافي است با خود روراست باشيم. خود را فريب ندهيم و آن‌چه را حس مي‌كنيم، مي‌بينيم و مي‌شنويم، جدي بگيريم.

 

تجربه نشان داده است كه اكثر ما در خريد يك آپارتمان، ‌اتومبيل يا لوازم منزل بيش‌تر دقت مي‌كنيم تا در انتخاب مهمي مثل ازدواج! و گويي انتخاب‌هاي ما براي ازدواج، دست‌خوش عواملي پنهان و نامرئي هستند كه خود نيز آنها را به درستي نمي‌شناسيم! وبه دليل همين عدم خودشناسي و ناآگاهي نسبت به نيازها و تمايلات خود به راحتي مي‌گوييم: “موقع عقد زبانم بسته شد!” در حالي كه آنچه بسته شده، چشم و گوش و ادراك ماست و نهايتاً جز نيازها و تمايلات دروني، چيزي را نديده و ادراك نكرده‌ايم و از سنجيدن تناسب خود با مشخصات حقيقي فردي كه قرار است همسر آينده ما شود، غافل مانده يا بهتر بگوييم، اغماض كرده‌ايم.
آيا واقعاً نمي‌توان اختلال‌ها و بيماري‌هاي رواني را قبل از ازدواج شناسايي كرد يا حدس زد؟
مردم ما اكثراً از طلاق بيزارند و تا جاي ممكن از آن پرهيز مي‌كنند. با اين وجود غير از اعتياد، كه بلاي خانمان‌سوزي به حساب مي‌آيد و درصد بالايي از طلاق‌هاي كشور ما نتيجه‌ي آنند، نوعي اختلال رواني نسبتاً خطرآفرين هم، وجود دارد كه آمار طلاق را در كشور ما تحت تأثير قرار مي‌دهد. شايد اعتياد را بتوان با انجام آزمايش‌هايي،‌ قبل از ازدواج تشخيص داد. همچنين برخي از عوامل فرهنگي، اجتماعي و اخلاقي فرد، با تحقيق از محل كار، زندگي، دوستان، همكاران، همسايه‌ها و… تا حدودي قابل تشخيص است. اما اينك مي‌خواهيم ببينيم اين اختلال يا موارد مشابه آن، واقعاً از ابتدا قابل شناسايي هستند يا نه؟ و آيا مي‌توان با كمي موشكافي و بررسي بيش‌تر، نشانه‌هاي آن را در طرف مقابل تشخيص داد يا نه؟ براي رسيدن به پاسخ اين سؤالات، اطلاعات باليني و كليدهاي تشخيصي و افتراقي ارائه نمي‌كنيم و تشخيص را به متخصصان مشاور و روان‌شناس مي‌سپاريم.
آنچه ارائه مي‌كنيم نمونه‌هايي است واقعي از گزارشات همسران اين افراد، بعد و قبل از ازدواج (كه با توجه به كميت شيوع در جنس مذكر و مؤنث تنظيم گشته)، مقايسه و قضاوت را بر عهده‌ي خود شما مي‌گذاريم. اين اظهارات مربوط به افرادي است كه اقدام به درخواست طلاق كرده‌اند، توجه كنيد.
نمونه الف، هنگام درخواست طلاق:
من مثل يك اسير زندگي مي‌كنم. شوهرم مرا در منزل زنداني مي‌كند. وقتي از خانه خارج مي‌شود، درب خانه را روي من قفل مي‌كند. دستگاه تلفن را جمع مي‌كند و با خود سر كار مي‌برد تا مبادا ارتباطي با بيرون برقرار كنم. او حتي قفل‌هاي بزرگي براي پنجره‌ها تهيه كرده كه وقتي از منزل خارج مي‌شود نتوانم پنجره‌ها را باز كنم. اگر روزي، وقتي شوهرم نيست، در خانه‌ام آتش‌سوزي شود، من هم همراه با وسايل خانه خواهم سوخت و اگر زلزله بيايد، حتي نمي‌توانم جان كودك يك ساله‌ام را نجات دهم!
همين نمونه قبل از ازدواج:
وقتي نامزد بوديم و براي اجاره آپارتمان به آژانس‌هاي معاملات املاك، مراجعه مي‌كرديم، شوهرم اصرار داشت آپارتمان طبقات سوم به بالا را اجاره كنيم و البته آپارتماني كه اجاره مي‌كنيم در طبقه آخر و چسبيده به پشت بام نباشد. قبل از ديدن خودِ آپارتمان، اول به سراغ پنجره‌ها مي‌رفت. آنها را باز مي‌كرد و به دقت به بيرون نگاه مي‌كرد، اين كار او توجه همه و حتي مشاور املاك را جلب مي‌كرد. وقتي علت را جويا مي‌شدم، مي‌گفت پنجره بايد طوري باشد كه كسي نتواند از آن وارد و يا خارج شود. پرسيدم مگر قرار است كسي از پنجره بيرون برود يا داخل بيايد؟ در جواب گفت: براي همسر خوب و زيبايي مثل تو، بايد خانه‌ي امني فراهم كرد!
ما حدود چهار ماه به خاطر حساسيت بيش از حد او دنبال خانه گشتيم تا بالاخره زندان مورد نظر او با درها و پنجره‌هاي آهني ميله‌دار پيدا شد!
نمونه ب، هنگام درخواست طلاق:
در خيابان جرأت ندارم به اطراف نگاه كنم. اگر چشمم به طور اتفاقي به مردي بيفتد، شوهرم در خيابان جلوي همه مرا كتك مي‌زند! يك بار كه با اتومبيل شخصي خودمان به مسافرت مي‌رفتيم از شهر كه خارج شديم به جايي رسيديم كه حتي پرنده پر نمي‌زد، سرم را بالا آوردم و به درختان اطراف جاده نگاه كردم. شوهرم اتومبيل را متوقف كرد و گفت به چه نگاه مي‌كني، بايد بروم درختان اطراف جاده را جستجو كنم. حتماً كسي پشت آنها مخفي شده كه با تو قرار ملاقات دارد!
همين نمونه، قبل از ازدواج:
وقتي براي خريد عروسي بيرون مي‌رفتيم، شوهرم اكثر اوقات اخم مي‌كرد و عصباني بود. حتي يك بار در طلافروشي جلوي همه سرم داد زد و گفت برو بيرون! وقتي بيرون رفتيم با اخم و عصبانيت گفت چرا به فروشنده گفتي فلان حلقه طلا را بياورد،  تو بايد به من بگويي و من به فروشنده بگويم! تعجب كردم و گفتم مگر اشكالي دارد. فكر كردم اگر خودم نشاني حلقه را به فروشنده بدهم سريع‌تر مي‌تواند آن را پيدا كند! در جواب گفت: انگار خيلي از فروشنده خوشت آمده؟ تعجب كردم، ولي فكر كردم چون مرا خيلي دوست دارد، دلش نمي‌خواهد با هيچ‌كس غير از او حرف بزنم.
نمونه ج، هنگام درخواست طلاق:
من حق ندارم با هيچ زني، حتي با خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌هايم احوال‌پرسي كنم. اگر به طور اتفاقي چنين احوال‌پرسي رخ دهد، تا چند هفته بايد قهر، توهين، تحقير و تهمت خانمم را تحمل كنم و متهم شوم كه مرد خطاكار و فاسدي هستم، در ساعتي كه از سرِ كار برمي‌گردم خانمم در پشت بام مخفي مي‌شود و از بالا نگاه مي‌كند، تا ببيند سرم پايين است يا به زن‌ها نگاه مي‌كنم و اگر سرم يك لحظه بالا آمد، از بالا بر سرم سنگريزه پرتاب مي‌كند!
همين نمونه، قبل از ازدواج:
وقتي عقد كرده بوديم، خانمم از من خواست شغلم را عوض كنم. خيلي تعجب كردم چون شغل خوبي داشتم و درآمدم هم خوب بود. وقتي علت را جويا شدم. گفت: خانم همكارت كه دفعه قبل گوشي را برداشت و تو را صدا كرد كه بود‍؟ من تعجب كردم، به خانمم گفتم آن خانم يكي از همكاران قديمي ماست كه بالاي 50 سال سن دارد و خانم فوق‌العاده باوقاري است و شوهر، فرزند و حتي يك نوه دارد. همسرم گفت تو اين چيزها را نمي‌فهمي، بهتر است جايي كار كني كه فقط همكار مرد داشته باشي! آن موقع فكر كردم كه او كمي حسود است!
نمونه د، هنگام درخواست طلاق:
شوهرم اجازه نمي‌دهد حتي براي خريدن شير خشك دختر كوچكم به تنهايي بيرون بروم. او مي‌گويد همه مردها بد هستند و با نظر بد، به من نگاه مي‌كنند و قصد بدي راجع به من دارند.
در اين چند سال كه ازدواج كرده‌ايم هيچ‌وقت اجازه نداده بستني يا ساندويچ يا غذايي در بيرون بخوريم. مي‌گويد اين‌ها همه مسموم‌اند و ممكن است فروشنده چيزي در آنها ريخته باشد. من در خانه‌ام زنداني هستم و حتي اگر شوهرم يك هفته به مسافرت يا مأموريت اداري برود، حق خارج شدن از خانه را ندارم.
همين نمونه، قبل از ازدواج:
ازدواج ما در فصل تابستان بود. وقتي براي خريد ازدواج بيرون مي‌رفتيم با وجود گرماي زياد، حتي اگر از تشنگي هلاك مي‌شديم، همسرم حاضر نمي‌شد نوشيدني خنك يا آب‌ميوه‌اي بخرد. فكر مي‌كردم كمي خسيس است. با من شرط كرده بود كه هرگز تنها از خانه بيرون نروم. مي‌گفت دختر جوان و زيبايي مثل من نبايد تنها بيرون برود. چون ممكن است بلايي به سرم بيايد. گمان مي كردم به خاطر علاقه زيادي كه به من دارد مي‌خواهد هميشه موقع بيرون رفتن، در كنار من باشد!

نمونه‌هاي ذكر شده و مشابه آنها، احتمالاً با كمي تفاوت در بين اطرافيان همه‌ي ما وجود دارد. مراجعان زيادي در اثر بدگماني و بدبيني شديد همسر، كه اكثراً هم منجر به اعمال خشونت مي‌شود به مراكز مشاوره،‌ پزشكي قانوني و دادگاه‌ها مراجعه مي‌كنند. متأسفانه اين بدگماني‌ها در بسياري موارد به ضرب و شتم، فحاشي و هتك حرمت مي‌‌انجامد. افرادي كه به شدت نسبت به اطرافيان خود بدبين و بدگمان‌اند، يا از نظر روانشناختي بيمارند و يا دچار نوعي اختلال شخصيت هستند و بايد حتما تحت درمان دارويي و روان‌درماني قرار گيرند. و متأسفانه به دليل همين بدگماني شديد به همه و از جمله به پزشك و درمان‌گر، كم‌تر حاضر به مراجعه و درمان خود مي‌شوند. اين افراد عمدتاً حسادت بيمارگونه و اعتقاد شديد به بي‌وفايي همسر (در حالي كه قرائن كافي براي اين بدگماني وجود ندارد) دارند، احساس بي‌كفايتي،‌ ناامني، حقارت و احساس نفرت، كينه، ترديد و بي‌اعتمادي، از مشخصه‌هاي آنهاست. بديهي است كه اين افراد نيازمند كمك‌هاي روان‌شناختي و روان‌پزشكي‌اند و جامعه وظيفه رسيدگي و درمان آن‌ها را داراست. اما ما اينك در پي شناخت و بررسي نشانه‌ها و دليل اين اختلال نيستيم، بلكه مي‌خواهيم بدانيم قبل از ازدواج امكان شناسايي آن را در طرف مقابل داشته‌ايم يا خير؟
تجربه نشان داده است كه در اكثر نمونه‌هاي مشابه، با وجودي كه دلايل زيادي مبني برغيرعادي بودن رفتار و حالات طرف مقابل وجود دارد، خود را فريب داده و رفتار او را عادي جلوه مي‌دهيم. يا به حساب علاقه زياد طرف مقابل به خود مي‌گذاريم. گاهي به روي خود نمي‌آوريم و كلاً آن رفتار را ناديده مي‌گيريم تا مبادا ازدواجمان به هم بخورد!
اينك از خود بپرسيم، چرا گاهي ترجيح مي‌دهيم، چشمان خود را ببنديم و حتي حقايق روشن و آشكار را ناديده بگيريم؟
چه نيازها يا فشارهايي ما را به سمت ازدواج سوق مي‌دهند كه حاضريم به خاطر آنها آينده‌ي خود را به خطر اندازيم؟ مهرطلبي و كمبودهاي عاطفي؟ نيازهاي جنسي؟ فشارهاي اجتماعي و اقتصادي؟ اصرار خانواده و اطرافيان؟ نياز به زندگي مستقل؟ تمايل به فرار و گريز از مشكلات فعلي؟ واقعاً چقدر خود و نيازهايمان را مي‌شناسيم؟ ‌و تا چه اندازه تحت تأثير نيازهايمان عمل مي‌كنيم؟
بياييم كمي بيش‌تر خود را بشناسيم و دريابيم چرا گاهي خود را گول مي‌زنيم؟