قول

0
411

هوالحي

چرا ميگوييد , آنچه را كه عمل نمي كنيد؟ [1]

انسان داراي بديهياتي در ذهن خود است كه عادت كرده كه آنها را هرگز مورد توجه و بازبيني و يا آزمون قرار ندهد. اين بديهيات بيشتر از طريق تربيت و اطرافيان به ذهن القا شده است. بعبارتي با اعتماد و اطمينان كاملي به شالوده هاي ذهني خود , زندگي و حركت خود را بنا نهاده و پيش ميبرد. حال اگر حتي يكي از اين زير ساختارهاي فكري انسان هم غلط باشد , در كليت حركت و زندگي شخص تاثير بسياري خواهد گذاشت , زيرا عقايد و تفكرات پايه , خودشان سرمنشاء صدها عمل , موضعگيري و قضاوت در زندگي هر كسي ميباشند. هر اشتباهي در اين حوزه ميتواند به قيمت هزاران اشتباه در زندگي شخص تمام شود. اين بهاي سنگيني است كه انسان براي عدم تأمل كافي در شالوده هاي ذهني خود خواهد پرداخت. انسان امروز موجودي است كه ارزشهاي اصلي او در پناه برخي از اين گونه اشتباهات كلي دگرگون و حتي در اكثر موارد واژگون شده است. در نتيجه تحت تاثير چنين اشتباهاتي بسياري از چيزهاي پراهميت و كم اهميت جايگاه خود را در زندگي انسان امروز (و نه انسان واقعي) عوض كرده اند. اين متن به بيان مطلبي پيرامون يكي از چيزهاي مهمي كه انسان آن را فراموش كرده ميپردازد.

يكي از ابزارهاي بسيار كارآمدي كه در اختيار انسان قرار دارد , قول و سخن اوست. اين ابزار داراي قدرت و كاربردي بسيار زياد در زندگي انسان است.

حوزه سخن و گفتار به زبان و ارتباطات بيروني محدود نبوده و ميتوان حوزه تاثر آن را تا انديشه انسان نيز دنبال كرد. از يك ديدگاه انديشه همان كلام و واژه هاست كه در ذهن جاري است. از اين ديدگاه انسان نه فقط از طريق كلمات با ديگران ارتباط برقرار ميكند , بلكه حتي با خويش هم از اين طريق ارتباط ميگيرد , پديده اي كه ميتوان آن را گفتگوي دروني ناميد. در واقع اگر چه انسان طرق ديگري براي ارتباط با خويشتن در دسترس دارد , اما روشي كه به آن تكيه كرده و عادت نموده همين روش گفتگوي دروني است.

بنا به برخي عقايد كلام علاوه بر اينكه عامل ارتباط انسان با انسانهاي ديگر و با خويشتن است عامل ارتباط با نيروهاي جهان هستي نيز ميباشد. بعنوان يك مثال ملموس ميتوان از دعا و نيايش كلامي كه بستري براي ارتباط با خداوند است اشاره كرد.

كلام بعنوان يك شيوه ارتباط متافيزيكي در نزد برخي ديدگاههاي باطني با رويكردي بسيار عملگرايانه مورد تاكيد است. بطور مثال نزد شمنهاي تولتك ,”كلام” يكي از عوامل ارتباط با نيروي اسرارآميزي است كه در جهان وجود دارد و “قصد” خوانده ميشود. اين نيروي وصف ناپذير , پايه بسياري از اعمال و معارف آنها و نيز پايه بسياري از كارها و اعمالي است كه انسان امروز انجام ميدهد. در واقع اين نيرو چنان پيوندي با انسان دارد كه حتي انسان نادانسته و بطور طبيعي در برخي جنبه هاي زندگي آن را بكار ميگيرد اما اين بكارگيري آگاهانه نبوده و معلوم نيست كه الزاما سمت و سوي مثبت داشته باشد. شمنها سعي ميكنند با دستكاري آگاهانه اين نيرو آن را در مسير نيل به معرفت و دانش باطني بكار برند.

آنان عقيده دارند كه يكي از موثرترين عواملي كه ميتواند انسان را با آن نيرو در ارتباط آگاهانه قرار دهد كلام و سخن وي است. “طنين و مفهوم كلمات براي آنان بسيار مهم است. كلماتي كه آنان به كار ميبرند همچون كليدهايي هستند كه ميتوان تمام درها را گشود.”[2]

***

يكي از عرصه هايي كه انسان نيروي كلام خود را دانسته يا نادانسته بكار ميگيرد , عرصه عهد و پيمان و قول است.

انسان در طول زندگي خود قولهاي متعددي را دانسته يا نادانسته متقبل ميشود و بعبارتي عهدهايي را ميبندد. اين قولها را از يك ديدگاه ميتوان به سه دسته اصلي تقسيم كرد. قولهايي كه به ديگران ميدهيم. قولهايي كه به خودمان ميدهيم و قولهايي كه به منشاء هستي و شعور برتر , خداوند , ميدهيم.

دسته اول يا قولهايي كه به ديگران داده ايم . ملموس ترين آنهاست. معمولا چون انسان عمده توجه اش به سمت جهان بيرون و افراد پيراموني است , بيشتر متوجه اين نوع از قولها و قرارهاست. هر چند با وجود شاخص ملموس بودن , بسياري اشخاص به اهميت قولهايي كه ميدهند واقف نيستند.

در درون اين دسته ميتوان طبقات ديگري را هم شناسايي كرد مثلا برحسب آگاهانه و ياناآگاهانه بودن قولها تقسيم بندي كرد. از اين نگاه قولهايي بوده كه ما داده ايم اما آنها را بعنوان قول دادن در حافظه خود ثبت نكرده ايم و بعبارتي جنبه قول بودن گفته خود را متوجه نشده ايم. و يا قولهايي كه داده شده اما اكنون ديگر در حافظه روزمره ما خارج و فراموش شده است . نتيجه هر دو حالت اين است كه نميتوانيم چيزي را كه متعهد شده ايم به انجام برسانيم.

دسته ديگر قولهايي است كه به خودمان ميدهيم . بخشي از اين قولها, تصميماتي است كه عزم انجام آنها را در نزد خود داريم. اگر چه كه ما تصميمات خود را ممكن است بعنوان قول به خود به حساب نياوريم , اما در حقيقت اين ميثاقي است كه ما با شعور دروني خود داريم. هنگامي كه ما با خودمان خلوت كرده و به توافقي در مورد موضوعي مانند انجام يا عدم انجام كاري ميرسيم , همين تصميم نوعي ميثاق دروني با خويشتن است. حال اگر در شرايط ديگري مانند هيجان يا اضطراب يا بي حوصلگي يا… موجبات عدم تعهد به اين ميثاق دروني را فراهم آورد بهتر است كه آنچه با خود عهد كرده ايم را از ياد نبريم.

خطر واقعي آنجاست كه بسياري از تصميماتي كه در خلوت خود ميگيريم و بعد بي توجه آنها را نقض ميكنيم , برايمان خطر دارد. اكثر افراد تصور ميكنند تنها چيزهايي كه بسيار برجسته در زندگيشان بعنوان تصميم گيري وجود دارد , تصميمات اند. مانند تصميمات مربوط به ازدواج , كار , سلامتي , فرزندان و …. در صورتي كه بسياري از تصميماتي كه هر كس در خلوت خود ميگيرد از ديدگاه شعور باطني افراد معتبر است. و بعنوان تصميماتي جدي تلقي ميشود.

از اين ديدگاه ما چه بسا كه ما نسبت به اين كه كدام تصميماتمان تصميم واقعي و عهدي دروني بوده و كداميك نبوده , آگاهي كافي نداريم. در اين صورت نادانسته يا دانسته آنها را نقض ميكنيم و متوجه اينكه قاعده دروني خود را انكار كرده ايم نشويم.

بطور مثال ما نزد خود تصميم ميگيريم كه فلان لطف را در حق دوستمان انجام دهيم. اما در اثر اشتغال فراموش ميكنيم. اما نكته اينجاست كه اين تصميم فراموش نميشود و تا زمانيكه اجرا نشود به قوت خود و بعنوان يك تصميم انجام نشده باقي است.

شمنها عقيده دارند كه از نگاهي تصميمات , بزرگ و كوچك ندارند. هر تصميم , تصميمي است كه ما را در راهي كه در پيش گرفته ايم پيش يا پس ميبرد.

قولهايي كه به خداوند ميدهيم:

مهم ترين انواع قولهايي كه هر كسي ميتواند خود را به آن متعهد كند , قول به حوزه شعور و انرژي برتر يعني خداوند متعال است.

بدترين و مهلك ترين شكل نقض قول , شكستن قولهايي است كه به خداوند ميدهيم. براي هر كسي پيش آمده كه در شرايط سختي و مصبيت از خداوند كمكي خواسته و به اصطلاح با خداوند قراري گذاشته كه اگر فلان كار من بدرستي به انجام برسد, من هم فلان كار را در راه خدا انجام ميدهم. يك شكل از اين قول وقرار ها نذرهايي است كه بيشتر انجام آنها جنبه مادي و مقطعي دارد. دسته ديگر از اين قول و قرار ها قولهايي است كه ميدهيم كه مثلا از اين به بعد فلان كار ناردست يا عادت ناصحيح را انجام ندهيم. انجام يك كار نامناسب در حالت كلي خود نادرست است. اما هنگامي كه به نحوي به خداوند قول داديم كه گرد آن كار نگرديم , وارد حيطه خاصي ميشويم كه حالا اگر آنچه را قول داده ايم انجام ندهيم , با انعكاسي بسيار سنگين تر از آنچه آن كار در حالت معمول داشته روبرو خواهيم شد. براي همه ما لازم است كه اگر به خداوند ميخواهيم قولي بدهيم , با اين آمادگي باشد كه در راه حفظ آن عهد حاضر باشيم كه مرگ را بپذيريم. زيرا مرگ در راه قولي كه به خداوند داده شده , بهتر از زندگي در حالي است كه خشم خدا را به جان خريده ايم.

همچنين براي همه ما بهتر است كه در گذشته خود تدبر كنيم و ببينيم اگر عهدهايي بوده كه با آن حوزه برتر و بالا بسته ايم , و نتوانسته ايم هنوز آنها را انجام دهيم , راهي براي اجراي آن پيداكنيم.

كبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون

نويسنده: امير رضا الماسيان

 

[1] لم تقولون مالاتفعلون

[2] اقتباس از كتاب قدرت سكوت , كارلوس كاستاندا , مهران كندري . نشر ميترا