وسعت بيانتهاي دريا/ قول خود را نگه داريم/ بشكنيم اما قولمان را نه/
“از شنبه هر روز يك ساعت ورزش ميكنم”
“تا 3 ماه ديگر 10 كيلو وزن كم ميكنم”
“سال جديد كه شروع شود به كلاس زبان ميروم”
. . .
اينها قول و قرارهايي است كه شايد خيلي از ما با خود ميگذاريم اما ماهها يا سالها طول ميكشد و ميبينيم كه حتي يك سانتيمتر هم از جاي اول حركت نكردهايم يا اين كه مثل يويو بالا و پايين ميرويم و دلمان را به مختصر پيشرفت گاهگاه خود خوش ميكنيم. تحقيقات نشان ميدهد كه 20 درصد از قولها در هفته اول سال جديد شكسته ميشوند و 8 درصد هم در طول يك سال و رقم واقعي احتمالاً از اين هم بيشتر است. اما يك سؤال بزرگ. چرا؟ و يك سؤال بزرگتر اينكه «چه كار ميتوانيم بكنيم»؟
تفكر همه يا هيچ
قولهاي ما وقتي شكسته ميشوند كه مطلقگرا ميشويم يا به عبارتي شيوه تفكر «همه يا هيچ» را در پيش ميگيريم. خيلي از آدمها به اين فكر ميكنند يا قولشان را نگه دارند يا آن را بشكنند. تا وقتي كه پيشرفتمان قابل قبول باشد، اين طور سياه و سفيد فكر كردن اشكالي ندارد. اما سرور يك موفقيت ناب به راحتي با شكستي كوچك رنگ ميبازد و ما را در حسي از شكست مطلق غرق ميكند. به عبارت ديگر تفكر همه يا هيچ آدم را به علت بعدي عهد شكني يعني اثر گوله برف ميرساند.
اثر گوله برف
آنهايي كه رژيم ميگيرند، خيلي زياد دچار اثر گوله برف ميشوند. يعني فكر ميكنند يا بايد رژيم باشند يا نباشند. و به خاطر همين اگر يك بار رژيم خود را بشكنند و مطابق برنامه عمل نكنند فكر ميكنند قول خود را شكستهاند و تا خرخره ميخورند. درست مثل يك سنگ كوچك كه از بالاي تپهاي پوشيده از برف به پايين ميغلتد و در نهايت به گوله برفي بزرگ تبديل ميشود كه كنترل آن سخت يا غير ممكن است.
نديد گرفتن پيشرفت و تمركز بر شكست
يك اصل خيلي ساده در روانشناسي هست: اعمالي كه پاداش به همراه دارند، تقويت ميشوند و احتمال تكرارشان بيشتر ميشود. ظاهراً اين مسئله خيلي واضح به نظر ميرسد اما اكثر مردم عكساش را انجام ميدهند. مطالعات نشان ميدهند كه افرادي كه سعي ميكنند در زندگي خود تغيير دهند اما دائم شكست ميخورند به خودشان كمتر پاداش ميدهند و بيشتر خودشان را مجازات ميكنند.
قول دهندگان اين كار را دائم انجام ميدهند. و آنها كه رژيم ميگيرند بعد از دو هفته تغذيه سالم و ورزش، براي مثال يك بستني ميخورند. اما به جاي اينكه براي اين دو هفته پيشرفت به خودشان جايزه دهند به خاطر يك بستني كوچك خود را شكنجه ميدهند.
بيبرنامگي، هدف گذاري نامناسب و فراموشي
همه اين دلايل، ريشه مشترك دارند. اكثر افراد تصميم ميگيرند كه در سال پيش رو فلان كار را انجام دهند اما فراتر از آن فكر نميكنند. يك تصميم ساليانه بيش از حد دور است كه انگيزه بخش باشد. همين خاطر ممكن است اقدامي نكنيم يا برنامهاي براي عملي كردن آن نريزيم. و چون چنين هدف دور دستي بر صفحه رادار ما نقش نميبندد به زودي و به راحتي فراموشش ميكنيم تا سال بعد. تحقيقات نشان ميدهد كه بخش كردن هدفي دوردست به قسمتهاي قابل اجرا در زمان معين ميتواند ما را از اين دام نجات دهد.
جدي نبودن و مهم ندانستن هدف
براي اكثر آدمها تصميم و عمل به آن يك احتياج و ضرورت نيست. قطعاً دوست دارند خوش اندام باشند، سيگار را كنار بگذارند، روابط بهتري داشته باشند يا… اما تا هفتم فروردين روي مسائلي متمركز ميشوند كه به نظر مهمتر ميرسند يا درگير حل كردن مسائل ديگر ميشوند. اهداف بلند مدتترشان وارد حاشيه ميشود و به زودي به دست فراموشي سپرده ميشوند. هدفي كه براي خود تعييين ميكنيم بايد معني و اهميت داشته باشد .گاهي افراد اهدافي را انتخاب ميكنند كه ديگران برايشان انتخاب كردهآند. اگر انگيزه دروني و قوي براي انجام كاري نداشته باشيم موفق نميشويم.
نداشتن دورنما و ندانستن چرايي
قدرت انگيزه بخش هر هدفي برخاسته از اين درك است كه چرا واقعاً آن را ميخواهيد؟ اما بسياري از كساني كه تعهدي ميدهند به انگيزههاي پنهان آن فكر نميكنند. وزن كم كردن به خاطر خود وزن كم كردن، ممكن است هدف خوبي باشد اما وقتي كه لازم باشد ايثار كنند يا سختي را تحمل كنند براي حفظ انگيزه كافي نيست. اما اگر واقعاً در درون خود به اين نتيجه برسيم كه پيامد ورزش و وزن كم كردن، سلامت بيشتر،روحيه شادتر و حضور مؤثرتر است، اگر اين تصوير را در ذهن خود داشته باشيم كه اندام متناسب باعث ميشود براي بازي با بچههايمان پيادهروي با دوستان بنيه بيشتري داشته باشيم اين انگيزه را خواهيم داشت.
همان طور كه سنت اگروپري ميگويد: اگر ميخواهيد كشتي بسازيد مردم را فرا نخوانيد كه چوب جمع كنند و براي آنها كار و وظيفه معين نكنيد، بلكه به جايش به آنها وسعت بيانتهاي دريا را نشان دهيد و اشتياق براي اين تجربه را تقويت كنيد. دورنماي كار خود را معلوم كنيد و انگيزه خود به خود خواهد آمد.
نداشتن پشتكار
همه دلايل كوچك براي عمل نكردن به قول و قرارها به يك دليل به بزرگ ختم ميشوند كه همان نداشتن پشتكار است. مطالعات نشان ميدهند كه تغيير عموماً روندي ممتد و تدريجي است نه تلاشي كه با يك بار انجام دادن به پابان برسد.. حتي تا سالها پس از موفق شدن فرد بايد برنامهاي براي ادامه كار داشته باشد
اگر ميخواهيم به خاطر عمل نكردن مداوم به قولهايي كه به خود ميدهيم دچار سرخوردگي نشويم و احساس شرمندگي و عدم كفايت نكنيم؛ اگر ميخواهيم قول و قرارهايي كه براي تغيير رفتار يا وضعيتي در زندگي با خود ميگذاريم جواب دهند و پس از مدتي به دست فراموشي سپرده نشوند، لازم است در درجه اول بدانيم كه چرا ميخواهيم اين تغيير اتفاق بيقتد. رسيدن به جواب اين سؤال ما را متعهد ميكند به طوري كه ديگر با هر شكست كوچكي ميدان را خالي نميكنيم. تصميمات آني كه عموماً بر اساس هيجانزدگي گرفته ميشوند با دوام نيستند. بنابراين خوب به دليل انجام كار خود فكر بكنيم و البته انجام آن را به تأخير نيندازيم و منتظر لحظه معجزهآساي شروع كار نمانيم كه اين خودش نوعي ايدهآل گرايي است و بازدارنده حركت.
ترجمه : مريم مداح
منبع: اينترنت