عصاره نورانی کلام

0
515

حكم خداوند و اراده الهي، نهفته در كلام است. اين حكم زماني اثر مي‌كند كه از نهفتگي خارج شود و آشكار گردد و آشكاري آن، به يگانگي كلام و فرديت گوينده آن است. (استخراج از كتاب كلام خلاق)

نمي‌دانم قديمي‌ها چگونه بودند و قديم آدم‌ها چگونه حرف مي‌زدند؟! آماري هم در دست ندارم كه نشان دهد جديدي‌ها چگونه حرف مي‌زنند و چند درصد از آنچه از زبانشان جاري مي‌شود، با آنچه در دل دارند مطابقت دارد. اما اين را مي‌دانم كه متأسفانه در عصر ما، پنهان‌كاري، سياست به خرج دادن، رك نبودن، تظاهر كردن، ‌به روي خود نياوردن، خود را بي‌تفاوت نشان دادن به چيزي كه دوستش داريم، يا اظهار دوستي به آنچه نسبت به آن بي‌تفاوتيم و خلاصه چندپارچه بودن (به جاي يكپارچه بودن)،‌ رواج دارد و گاهي نوعي امتياز محسوب مي‌شود!

اين امتياز (يا مد)،‌ گاهي در جهت دادن احساس امنيت به افراد به كار مي‌رود، ‌مثلاً خيلي‌ها براي اينكه از احساس‌شان سوءاستفاده نشود يا برچسب نخورند و توسط ديگران زير سؤال نروند، دست به نوعي پنهان كردن احساس، نظر، عقيده، قصد و خود حقيقي‌شان مي‌زنند. گاهي هم در جهت بهره‌كشي از ديگران استفاده مي‌شود مثل زماني كه شخص براي رسيدن به هدفي خاص، مي‌خواهد خود را چيز ديگري نشان دهد و چيزي بگويد كه آن را قبول ندارد. به هر صورت تظاهر كردن به چيزي كه نيستيم و در عمق وجودمان قبولش نداريم، يا خواستنِ همزمانِ چيزهاي متضاد و نظاير اينها، به چندپارچگي منجر مي‌شود.

 

از يك مثال ساده استفاده كنم. فرض كنيد پسري دختري را دوست دارد. در حالت عادي و طبيعي، رفتار پسر، نسبت به دختر، ‌با محبت و توجه توأم است؛ ممكن است سعي كند خواسته‌هاي او را برآورده سازد و به او بگويد دوستش دارد و… چيزهايي از اين دست. در حالت دوپارچگي، پسر باز هم دختر را دوست دارد، اما يكي از اين دو روش را انتخاب مي‌كند، يا برايش كارهايي انجام مي‌دهد ولي در كلام او را طرد مي‌كند و عكس احساسي را كه دارد نشان مي‌دهد يا هم در عمل و هم در كلام، ‌اين كار را انجام مي‌دهد. البته احتمالات ديگري هم ممكن است پيش آيد، اما گمان كنم تا همين جا هم مفهوم چندپارچگي روشن‌تر شده ياشد. هر چقدر عميق‌ترين احساس، نظر و انديشه ما با آنچه مي‌گوييم تفاوت عمده‌تري داشته باشد، فرديت گوينده آن كمتر است. يعني يگانگي او كمتر و دوگانگي يا چندگانگي او بيشتر است. اگرچه مفهوم يگانه بودن، عميق و بر كل سرنوشت ظاهري و باطني مؤثر است، در اين جا هدفم اين نيست كه از مزايا و تبعات مثبت يگانگي بنويسم. بلكه مي‌خواهم به چيزي مانند يك مكانيسم اشاره كنم؛ مكانيسمي كه چگونگي اقتدار كلام را آشكار مي‌كند و به سؤالي كه در شماره قبل مطرح شد، از زاويه ديگري پاسخ مي‌دهد. سؤال اين بود كه چه اتفاقي مي‌افتد كه كلام تبديل به يك رويداد مي‌شود و در پاسخ گفتيم كلمات همان چيزي را به تجسم درمي‌آورند كه در خود دارند و آن قصدهاي گوينده كلام است. در اينجا مي‌خواهيم بگوييم، با مكانيزمي كه به نظر من بسيار قوي هم هست،‌ اگر قصد با كلام، عمل و با همه وجود گوينده كلام، يكي باشد، آن وقت اتفاق خارق‌العاده‌اي رخ مي‌دهد به نام «آشكار شدن اراده الهي» يعني حكم و فرمان خداوند در كلام به شكل نهفته وجود دارد(مانند انرژي نهفته هسته‌اي) و زماني اثر مي‌كند (يعني انرژي هسته‌اي زماني آزاد مي‌شود) كه آن يگانگي و يكپارچگي كه اشاره كرديم وجود داشته باشد.

بدين ترتيب خداوند بر صندوقچه‌هاي قدرت خود قفل و كليد‌هايي كار گذاشته كه خود محافظ خودند و مكانيزم‌هايي را فعال كرده كه گويي تضمين عمل آنها، در خود آنهاست. اين مكانيزم هم، زماني عمل مي‌كند كه فرد اقلاً درصدي از يگانگي (يعني يكي بودن قصد، عمل و كلام) را ارادي و آگاهانه تجربه كرده باشد.

اكثر تمرين‌هاي كلام(1) به همين يگانگي و يكي كردن اجزا و درون انسان برمي‌گردند.

اما حكم و اراده الهي، چگونه در كلام نهفته است؟ يا به زبان ساده‌تر چه عنصري از خداوند در كلام نهفته است كه مي‌تواند آشكار گردد؟

خداوند حيّ است و زنده و هر چيز زنده، زنده بودنش را از منبع زندگي‌بخش و لايزال او گرفته است و بديهي است كه عنصري از منبع، در همه مُنشأتِ آن جاري باشد. آن تپش و ارتعاش اعظم، در همه ارتعاشات كوچكتر در حال تپيدن است و هر قدر آن ارتعاشات كوچكتر، با آن ارتعاش اعظم، همسوتر و هماهنگ‌تر باشند،‌ ويژگي‌هاي ارتعاش اعظم، بيشتر در آنها آشكار مي‌شود. خداوند يكي و يگانه است. احد و بي‌همتاست، پس واضح است كه حكم، ‌يعني مظهر و رأي موجود يگانه، اگر در كلام ما نهفته باشد، زماني آشكار مي‌شود كه گوينده كلام نيز به همان يگانگي يا لااقل نزديك به آن، سخن بگويد؛ درست مثل قطاري كه در ريلي بيفتد كه او را به مقصد مورد نظر مي‌برد.

در آيه چهلم سوره نحل، ‌خداوند مي‌فرمايد: « فرمان ما، چون اراده ايجاد چيزي را كرديم اين است كه به آن بگوييم باش! در دَم وجود مي‌يابد».

در واقع، اراده خداوند در كلمه « باش» نهفته است و بلافاصله با اداي اين كلمه، خلق صورت مي‌گيرد. گويي بين «اراده» و «كلمه»، رابطه‌اي وجود دارد كه در صورت خالص و يگانه بودن اراده از طريق اداي كلام، تحقق پيدا مي‌كند. پيروان مي‌مانسا نيز، نظر به چيزي شبيه به اين دارند. مي‌مانسا، آيين يا مكتبي است كه مي‌كوشد به تفسير الفاظ بپردازد و در پس عبارات،‌ به نيت و مفهوم اصلي آن پي ببرد و ارتباط ميان لفظ و معني را روشن سازد. پيروان مي‌مانسا معتقدند لفظ يا صوت ابدي است و بين لفظ و معني، ارتباط مرموزي هست كه از ازل بوده و خواهد بود و قراردادهاي انساني، حاكم بر رابطه ميان الفاظ و معاني نيستند، بلكه اين رابطه، ‌ذاتي است نه ساختگي و قراردادي، چرا كه صوت و مفهومش (يا كلمه و معني‌اش) به طور مستقيم و در آن واحد، ادراك مي‌گردند و شناخته مي‌شوند؛ بدين معنا كه چيزي ذاتي و ابدي (الهي) را در كلمه نهفته مي‌دانند.

وقتي خداوند، كلام را وسيله آفرينش (آفرينش آسمان‌ها و زمين و…) قرار داد،‌ جوهري را (كه همان اراده و حكم اوست) در آن نهاد تا اين قابليت را در كلمه ايجاد كند كه بتواند بيافريند و خلق نمايد. منتها چنين قابليت بزرگي كه قدرت خلق مي‌بخشد، به گونه‌اي در كلمه جاسازي شده كه هر نامحرمي نتواند قدرت آن را به بازي بگيرد؛ درست مثل گاوصندوقي كه رمزي براي آن نهاده شده تا فقط توسط صاحب آن يا افرادي كه مورد اعتماد صاحب آنند، بتواند گشوده شود.

جاي تأسف است كه كلام اكثر ما انسان‌ها، فاقد مؤلفه‌هاي گشودن در گاوصندوق است و ناخالصي‌ها و چندگانگي‌هاي‌مان نيز كه به صورت قصد و اراده‌هاي متناقض جلوه‌گر مي‌شود، فاقد قابليت پيدا كردن حكم الهي يگانه و نهفته در كلامند. در واقع چندپارچگي‌ها، ترديد‌ها، تناقض و خودخواهي‌ها و عوامل بسيار ديگر، يگانگي را از ما گرفته و برآيند ارتعاشات ما را در جهت و سويي ناهم‌راستا با ارتعاش اعظم قرار مي‌دهند، وگرنه خداوند حتي ابزاري براي آفرينش نيز در اختيار ما قرار داده، منتها شرط استفاده از آن اين است كه رمز را با يگانگي خود بگشاييم و حكم واراده نهفته الهي در آن را آشكار كنيم و گنج را صاحب شويم.

پي‌نوشت:

1- در كتاب كلام خلاق به اين تمرين‌ها اشاره شده است.

تأليف: ركسانا خوشابي

منبع:

1- كتاب تعاليم حق،‌ جلد دوم

2- داريوش شايگان، فلسفه شرق