دهان تو يك چراغ جادوست
“وقايعي که بر تو واقع ميشود از کلام تو پيروي ميکند. اگر چه اين پيروي کامل نيست اما قاطع است. پس بنابر تکلمت که انديشه تو نيز از همان است ميتواني وقايع نامطلوب را غيرواقع گرداني و آنچه را که در طلب آني به وقوع برساني”. بر گرفته از كتاب كلام خلاق
آيا شما هم گمان ميکنيد زندگي مانند فيلمي است که فيلمنامهاش از قبل نوشته شده و ما بازيگران آن هستيم، آن هم بازيگراني که هيچ نقشي در نوشتن فيلمنامه ندارند؟
احتمالاً به همين دليل است که هر جا فيلمنامه برخلاف ميلمان پيش ميرود، شانس، سرنوشت يا ديگران را مسئول ميبينيم و خيال ميکنيم بايد مسايل و مشکلاتي را حل کنيم که ديگران مسئول آن هستند!
حالا کمي فکر کنيد و ببينيد واقعاً دلتان نميخواهد فيلمنامهي زندگيتان را خودتان مينوشتيد و تمام صحنهها و انتهاي داستان را هم به ميل خود تنظيم ميکرديد؟ اگر نويسندهي اين فيلمنامه بوديد احتمالاً وقايع خوب را چند برابر و وقايع بد را حذف ميکرديد و زيباترين پايان را برايش در نظر ميگرفتيد! ميدانم شايد باورتان نشود اما همين حالا هم فيلمنامه زندگي را، بد يا خوب، خودمان نوشتهايم! حتماً دلتان ميخواهد بدانيد چگونه؟ همان طور كه در ابتدا گفته شد “وقايعي که بر تو واقع ميشود از کلام تو پيروي ميکند. اگر چه اين پيروي کامل نيست اما قاطع است. پس بنابر تکلمت که انديشه تو نيز از همان است ميتواني وقايع نامطلوب را غيرواقع گرداني و آنچه را که در طلب آني به وقوع برساني”.
اين بار نيز سخن از قدرت بزرگ کلام است، قدرتي که ميتواند وقايع نامطلوب را غيرواقع گرداند و چيزي را که خواهان آن هستيم به وقوع برساند.
کمي صفحات تاريخ را ورق برنيد. بزرگترين رهبران و متفکران دنيا، از نيروي جادويي کلمات براي تغيير هدفها و عواطف انسانها استفاده کردند، زندگي و خط مشي آنها و حتي سرنوشتشان را تغيير دادند و تحولات عظيم و باور نکردني را ثبت کردند، پس چرا خود انسان، براي تغيير سرنوشت و رسيدن به آرزوها و اهداف خود از اين نيروي جادويي استفاده نکند؟
چقدر جالب و شگفت انگيز است که وقايع و رويدادهايي که در زندگي براي ما پيش ميآيند، در پي کلاممان رخ ميدهند و تابع کلام ما هستند. مثل توابعي که در دبيرستان در درس جبر ميخوانديم و با تغييرِ متغيير اصلي (يعني X) تغيير ميکردند، در اين جا هم اتفاقات و رويدادها هم، همانY هستند که با تغيير ِمتغيير اصلي که کلام است تغيير ميکنند. گويي يک رشتهي نامرئي بين کلام و رويدادها کشيده شده است که انرژي کلام ما را به رويداد متناظرش منتقل ميکند تا تحقق يابد. در کتاب مقدس ميخوانيم که اشعياء نبي ميفرمايد :” چنين است سخناني که از دهان من بيرون ميآيند به من باز نخواهند گشت بلکه آنچه را اراده کنم انجام خواهند داد و براي هر کاري که آنها را بفرستم توفيق خواهند يافت”.
پس کلام ميتواند رويدادها و اتفاقات خوب و بد زندگي ما را بسازد. اما آيا هر چه به کلام ما بيايد، دقيقاً رخ خواهد داد؟ بايد بگويم به نظر ميرسد پيروي وقايع از کلام کامل نيست اما قاطع است يعني قطعيت دارد. شايد همه ابعاد جنبههاي کلام بر زبان آمده رخ ندهد يا رخ دادن آن به مؤلفههاي ديگري هم بستگي داشته باشد، اما قطعاً بخشهايي از آن رخ خواهد داد. ضمناً ممکن است اتفاقاتي که در زندگي ما رخ ميدهند، غير از کلام ما از عوامل ديگري هم پيروي کنند، براي مثال ممکن است نتايج اعمال قبلي ما باشند يا قدرت ديگري، مانند دعا کردن، باعث وقوع آنها شده باشد يا، نه کلام روزمره و معمولی ما (که البته اينها هم خود، اشکالی از کلاماند!)
اما در هر صورت با استفاده از ابزار قدرتمند کلام که در دسترس همهي ما هم هست ميتوان از وقوع آنچه برايمان مطلوب نيست جلوگيري کنيم و آنچه را دوست داريم ايجاد کنيم و اين، يعني در اختيار داشتن ساده ترين کليد موفقيت! يعني هر چيزي که همهي کتابها و نظريههاي مربوط به موفقيت به دنبال آنند و کمتر کسي باور دارد که اين کليد در دسترس همه و متعلق به همه انسانهاست.
بعضي از محققان و نظريه پردازهايي که تا حدودي با قدرت کلام آشنايي دارند مفهومي را که بيان کرديم با کلمهي “جذب” مطرح ميکنند. آنها معنقدند: به دليل اقتدار کلام، هر چيزي که انسان بر زبان ميآورد همان را به سوي خود جذب ميکند کلمات مانند اجسام و نيروهايي هستند که مدام در حرکتند تا در زمان موردنظر به زندگي گويندگان خود برگردند، به همين دليل معتقدند کساني که مدام از شکست و محدوديت حرف ميزنند همان را به سوي خود جذب ميکنند و در عوض كساني كه از سلامتي، كاميابي و شادي سخن ميگويند حتي اگر زندگي سختي داشته باشند نيز، به تدريج همانها را به خود جلب ميكنند، يا معتقدند به دليل قدرت ارتعاشي کلام، هر آنچه بر زبان آوريم همان را به سوي خود فرا ميخوانيم، به همين دليل افرادي که زياد از بيماري سخن ميگويند، بيماري را به سمت خود جذب ميکنند و آنان که هنگام خشم و نفرت سخن ميگويند عواقب ناخوشايند کلامشان را خواهند ديد. (و البته بالعكس آن هم صادق است).
مثالهاي زيادي از بيماران سرطاني وجود دارد كه توانستهاند با بر زبان آوردن كلمات و جملات مثبت و حتي با تمركز و فكر كردن در باره اينكه غده آنها به زودي نابود ميشود، غده سرطاني خود را از بين ببرند و سلامت خود را دوباره به دست آورند، در عوض از پيامبر اسلام (ص) نقل شده است كه روزي ايشان براي عيادت يک عرب صحرانشين به چادر او رفتند و بنا بر رسم خودشان که هر وقت به عيادت مريضي ميرفتند به او ميفرمودند باکي نيست، به آن مرد عرب نيز اين سخن را فرمودند، مرد بيمار به جاي تشکر از پيامبر در جواب گفت: چنين نيست، تب بر مرد سالخورده اي چون من هجوم آورده و مرا به قبر ميبرد. پيامبر(ص) فرمودند: حال که چنين پنداشتي چنين باش و آن عرب، روز بعد را به شام نرساند و جان سپرد.
اگرچه اين حديث از ابعاد بيشتري قابل بررسي است اما ميبينيم که در آن اشاره اي به قدرت انديشه شده است. انديشه هم مانند کلام از اقتدار بالايي در وقوع اتفاقات برخوردار است. در واقع فکر نيز قدرت آفرينش دارد. اگر به خير و صلاح بينديشيم همان را نصيب خود ميکنيم و اگر برعکس به بدي فکر کنيم شاهد آن خواهيم بود.
خوشبختانه قدرت انتخاب انديشه نيز به ما داده شده، اگر انديشههاي خود را عوض کنيم، به سرعت شرايط و وضعيت موجود تغيير ميکند. در کتاب مقدس آمده است که دير يا زود حاصل کلمهها و انديشههاي خود را درو ميکنيم.
شايد شنيده باشيد که بين زبان شناسان برجسته بحثي وجود دارد دربارهي اين که اول انديشه بوده بعد کلام، يا اول کلام بوده بعد انديشه؟
اينک ميتوانيم بگوييم انديشه هم از کلام است (در آغاز کلمه بود…) و به کمک تکلم و انديشه ميتوانيم کاري کنيم تا آنچه ميخواهيم به وقوع بپيوندد و آنچه خواهان آن نيستيم اصلاً واقع نشود.
ميبينيد، فيلمنامه را خودمان با کلمات خودمان مينويسيم، خودمان هم بازي ميکنيم، پس فيلمنامهها را طوري بنويسيم تا روياهاي دور و درازمان به همين زودي رخ دهند، ساده است فقط کافي است کلاممان تحت کنترلمان باشد. مثل جادو، باورنکردني و ساده است.
تاليف: رکسانا خوشابی
سوتيتر: “وقايعي که بر تو واقع ميشود از کلام تو پيروي ميکند. اگر چه اين پيروي کامل نيست اما قاطع است. پس بنابر تکلمت که انديشه تو نيز از همان است ميتواني وقايع نامطلوب را غيرواقع گرداني و آنچه را که در طلب آني به وقوع برساني”.